اعداد
Chapter 1
نخستین سرشماری قوم اسرائیل
1 در روز اولِ ماه دوم از سال دوم، بعد از بیرون آمدن قوم اسرائیل از مصر، زمانی که قوم در بیابان سینا اردو زده بودند، خداوند در خیمهٔ ملاقات به موسی فرمود: 2-15 «تو و هارون به کمک رهبران هر قبیله، قوم اسرائیل را برحسب قبیله و خاندانشان سرشماری کنید و تمام مردان بیست ساله و بالاتر را که قادر به جنگیدن هستند بشمارید.» رهبرانی که از هر قبیله برای این کار تعیین شدند عبارت بودند از:
- الیصور (پسر شدیئور)، از قبیلهٔ رئوبین؛
- شلومیئیل (پسر صوریشدای)، از قبیلهٔ شمعون؛
- نحشون (پسر عمیناداب)، از قبیلهٔ یهودا؛
- نتنائیل (پسر صوغر)، از قبیلهٔ یساکار؛
- الیآب (پسر حیلون)، از قبیله زبولون؛
- الیشمع (پسر عمیهود)، از قبیلهٔ افرایم، پسر یوسف؛
- جملیئیل (پسر فدهصور)، از قبیلهٔ منسی، پسر یوسف؛
- ابیدان (پسر جدعونی)، از قبیلهٔ بنیامین؛
- اخیعزر (پسر عمیشدای)، از قبیلهٔ دان؛
- فجعیئیل (پسر عکران)، از قبیلهٔ اشیر؛
- الیاساف (پسر دعوئیل)، از قبیلهٔ جاد؛
- اخیرع (پسر عینان)، از قبیلهٔ نفتالی.
16 اینها رهبرانی بودند که از میان قوم اسرائیل برای این کار انتخاب شدند.
17-19 در همان روز موسی و هارون همراه رهبران قبایل، تمام مردان بیست ساله و بالاتر را برای اسمنویسی فرا خواندند و همانطور که خداوند به موسی امر فرموده بود هر مرد برحسب خاندان و خانوادهاش اسمنویسی شد. 20-46 نتیجهٔ نهایی سرشماری از این قرار است:
- از قبیلهٔ رئوبین (پسر نخستزاده یعقوب) ۴۶٬۵۰۰ نفر،
- از قبیلهٔ شمعون ۵۹٬۳۰۰ نفر،
- از قبیلهٔ جاد ۴۵٬۶۵۰ نفر،
- از قبیلهٔ یهودا ۷۴٬۶۰۰ نفر،
- از قبیلهٔ یساکار ۵۴٬۴۰۰ نفر،
- از قبیلهٔ زبولون ۵۷٬۴۰۰ نفر،
- از قبیلهٔ افرایم (پسر یوسف) ۴۰٬۵۰۰ نفر،
- از قبیلهٔ منسی (پسر یوسف) ۳۲٬۲۰۰ نفر،
- از قبیلهٔ بنیامین ۳۵٬۴۰۰ نفر،
- از قبیلهٔ دان ۶۲٬۷۰۰ نفر،
- از قبیلهٔ اشیر ۴۱٬۵۰۰ نفر،
- از قبیلهٔ نفتالی ۵۳٬۴۰۰ نفر،
- جمع کل ۶۰۳٬۵۵۰ نفر.
47-49 این سرشماری شامل مردان لاوی نمیشد، چون خداوند به موسی فرموده بود: «تمام قبیلهٔ لاوی را از خدمت نظام معاف کن و ایشان را در این سرشماری منظور نکن؛ 50 زیرا وظیفهٔ لاویان انجام امور خیمهٔ عبادت، و جابهجایی آن است. ایشان باید در اطراف خیمهٔ عبادت زندگی کنند. 51 هنگام جابهجایی خیمهٔ عبادت لاویان باید آن را جمع کنند و دوباره آن را بر پا سازند. هر کس دیگری به آن دست بزند کشته خواهد شد. 52 هر یک از قبایل اسرائیل باید دارای اردوگاه جداگانهای بوده، پرچم خاص خود را داشته باشند. 53 لاویان باید گرداگرد خیمهٔ عبادت خیمه زنند تا مبادا کسی به خیمهٔ عبادت نزدیک شده، سبب نازل شدن غضب خداوند بر جماعت بنیاسرائیل شود.»
54 پس قوم اسرائیل آنچه را که خداوند به موسی امر فرموده بود، انجام دادند.
Chapter 2
جایگاه قبایل در اردوگاه
1 خداوند به موسی و هارون فرمود: 2 «قبایل بنیاسرائیل باید گرداگرد خیمهٔ ملاقات با فاصلهٔ معینی از آن اردو بزنند و هر یک پرچم و نشان ویژهٔ خود را داشته باشند.»
3-31 جایگاه قبیلهها به ترتیب زیر بود:
یهودا | نحشون (پسر عمیناداب) | ۷۴٬۶۰۰ نفر /tr> |
یساکار | نتنائیل (پسر صوغر) | ۵۴٬۴۰۰ نفر /tr> |
زبولون | الیآب (پسر حیلون) | ۵۷٬۴۰۰ نفر |
بنابراین، تعداد کل افراد ساکن در بخش یهودا که در سمت شرقی اردوگاه قرار داشت، ۱۸۶٬۴۰۰ نفر بود. هرگاه بنیاسرائیل به مکان تازهای کوچ میکردند، این سه قبیله به ترتیب، پیشاپیش آنها حرکت میکردند و راه را نشان میدادند.
رئوبین | الیصور (پسر شدیئور) | ۴۶٬۵۰۰ نفر /tr> |
شمعون | شلومیئیل (پسر صوریشدای) | ۵۹٬۳۰۰ نفر /tr> |
جاد | الیاساف (پسر دعوئیل) | ۴۵٬۶۵۰ نفر |
بنابراین، تعداد کل افراد ساکن در بخش رئوبین که در سمت جنوبی اردوگاه قرار داشت، ۱۵۱٬۴۵۰ نفر بود. هر وقت بنیاسرائیل کوچ میکردند، این سه قبیله به ترتیب در ردیف بعدی قرار میگرفتند.
پشت سر این دو ردیف، لاویان با خیمهٔ عبادت حرکت میکردند. هنگام کوچ، افراد هر قبیله زیر علم خاص خود، دسته جمعی حرکت میکردند، به همان ترتیبی که در اردوگاه، هر قبیله از قبیلهٔ دیگر جدا بود.
افرایم | الیشمع (پسر عمیهود) | ۴۰٬۵۰۰ نفر /tr> |
منسی | جملیئیل (پسر فدهصور) | ۳۲٬۲۰۰ نفر /tr> |
بنیامین | ابیدان (پسر جدعونی) | ۳۵٬۴۰۰ نفر |
بنابراین، تعداد کل افراد ساکن در بخش افرایم که در سمت غربی اردوگاه قرار داشت، ۱۰۸٬۱۰۰ نفر بود. موقع کوچ کردن، این سه قبیله به ترتیب در ردیف بعدی قرار داشتند.
دان | اخیعزر (پسر عمیشدای) | ۶۲٬۷۰۰ نفر /tr> |
اشیر | فجعیئیل (پسر عکران) | ۴۱٬۵۰۰ نفر /tr> |
نفتالی | اخیرع (پسر عینان) | ۵۳٬۴۰۰ نفر |
بنابراین تعداد کل افراد ساکن در بخش دان که در سمت شمالی اردوگاه قرار داشت، ۱۵۷٬۶۰۰ نفر بود. هنگام کوچ، این سه قبیله به ترتیب، پس از همه حرکت میکردند. 32-33 ۳۲و۳۳ پس تعداد کل سپاهیان بنیاسرائیل، ۶۰۳٬۵۵۰ نفر بود (غیر از لاویان که به دستور خداوند سرشماری نشدند). 34 به این ترتیب قوم اسرائیل طبق دستوری که خداوند به موسی داده بود، عمل کردند؛ آنان با خاندان و خانوادهٔ خود کوچ میکردند و زیر پرچم قبیلهٔ خود اردو میزدند.
Chapter 3
پسران هارون
1 این است تاریخچۀ خاندان موسی و هارون در زمانی که خداوند در کوه سینا با موسی سخن گفت: 2 هارون چهار پسر به نامهای ناداب (پسر نخستزاده)، ابیهو، العازار و ایتامار داشت.
3 هر چهار نفر ایشان برای خدمت کاهنی انتخاب و تقدیس [1] شدند تا در خیمهٔ عبادت خدمت کنند. 4 ولی ناداب و ابیهو به علّت استفاده از آتش غیر مجاز در حضور خداوند، در صحرای سینا مردند و چون فرزندی نداشتند، فقط العازار و ایتامار باقی ماندند تا پدرشان هارون را در خدمت کاهنی یاری کنند.
لاویان برای خدمت به کاهنان تعیین میشوند
5 پس خداوند به موسی فرمود: 6 «قبیلهٔ لاوی را فرا خوان و ایشان را به عنوان دستیاران هارون نزد او حاضر کن. 7-9 ایشان باید از دستورهای او پیروی نموده، به جای تمام قوم اسرائیل خدمات مقدّس خیمهٔ ملاقات را انجام دهند، زیرا ایشان به نمایندگی از طرف بنیاسرائیل تعیین شدهاند تا زیر نظر هارون خدمت کنند. مسئولیت نگهداری خیمهٔ عبادت و تمام اسباب و اثاثیه آن بر عهدهٔ ایشان است. 10 ولی فقط هارون و پسرانش باید وظایف کاهنی را انجام دهند؛ هر کس دیگری که بخواهد نزدیک بیاید باید کشته شود.»
11 خداوند به موسی فرمود: 12 «من لاویان را به جای تمام پسران نخستزادۀ قوم اسرائیل پذیرفتهام. لاویان از آن من هستند. 13 آنها به جای تمام نخستزادگان بنیاسرائیل وقف من شدهاند. از روزی که نخستزادگان مصریها را کشتم، نخستزادگان بنیاسرائیل را، چه انسان و چه حیوان، از آن خود ساختم، پس آنها به من تعلق دارند. من خداوند هستم.»
تعداد و وظایف لاویان
14 خداوند در صحرای سینا موسی را خطاب کرده فرمود: 15 «قبیلهٔ لاوی را برحسب طایفه و خاندان سرشماری کن. پسران را از یک ماهه به بالا بشمار.» 16 پس موسی طبق فرمان خداوند ایشان را شمرد:
17 لاوی سه پسر داشت با نام های جرشون و قهات و مراری. 18 نامهای پسران جرشون برحسب طایفههایشان لبنی و شمعی بود. 19 نامهای پسران قهات برحسب طایفههایشان عمرام و یِصهار و حبرون و عُزیئیل بود. 20 نامهای پسران مراری برحسب طایفههایشان مَحلی و موشی بود. اینها طایفههای لاوی برحسب خاندانهایشان بودند. 21 طایفههای جرشون، لبنیان و شمعیان بودند. 22 تعداد همه مردان و پسران از یک ماهه به بالا در طایفههای جرشونیان ۷٬۵۰۰ نفر بود. 23 اردوگاهی که برای چادر زدن آنها تعیین شده بود در سوی غربی خیمه عبادت بود. 24 نام رهبر قبیلههای جرشونی الیاساف پسر لاییل بود.
25-30 وظیفهٔ این دو طایفهٔ لاوی عبارت بود از: مراقبت از خیمهٔ ملاقات، که شامل خیمۀ عبادت و پوششهای آن، پردهٔ مدخل خیمۀ ملاقات، پردههای دیوار حیاطی که اطراف خیمه و مذبح است، پردهٔ مدخل حیاط و همهٔ طنابها و همچنین انجام کارهای مربوط به آنها.
پسر لاوی | : | قهات /tr> |
نوادگان لاوی (نامهای طوایف) | : | عَمرام، یصها، حبرون، عزیئیل /tr> |
تعداد | : | ۸٬۶۰۰ نفر /tr> |
رهبر | : | الیصافان (پسر عُزیئیل) /tr> |
جایگاه اردو | : | سمت جنوبی خیمهٔ عبادت |
31-35 وظیفهٔ این چهار طایفهٔ لاوی عبارت بود از: مراقبت از صندوق عهد خداوند، میز نان حضور، چراغدان، مذبحها، لوازم مختلفی که در خیمهٔ عبادت به کار میرفت، پردهٔ بین قدس و قدسالاقداس، و انجام کارهای مربوط به آنها. (العازار پسر هارون، رئیس رهبران لاویان بود و بر کار خدمتگزاران قدس نظارت میکرد.)
پسر لاوی | : | مراری /tr> |
نوادگان لاوی (نامهای طوایف) | : | مَحلی، موشی /tr> |
تعداد | : | ۶٬۲۰۰ نفر /tr> |
رهبر | : | صوریئیل (پسر ابیحایل) /tr> |
جایگاه اردو | : | سمت شمالی خیمهٔ عبادت |
36-37 ۳۶و۳۷ وظیفهٔ این دو طایفه عبارت بود از: مراقبت از چوببست خیمهٔ عبادت، پشتبندها، ستونها، پایههای ستونها، و تمام لوازم بر پا سازی آن و انجام کارهای مربوط به آنها، و همچنین مواظبت از ستونهای گرداگرد حیاط و پایهها و میخها و طنابها.
38 خیمهٔ موسی و هارون و پسرانش میبایست در سمت شرقی خیمهٔ ملاقات، یعنی جلوی آن و رو به آفتاب بر پا شود. ایشان به جای قوم اسرائیل وظیفهٔ مراقبت از خیمهٔ عبادت را بر عهده داشتند. (هر کس که کاهن یا لاوی نبود و وارد خیمهٔ عبادت میگردید کشته میشد.)
39 پس تعداد همهٔ پسران و مردان لاوی که موسی و هارون طبق دستور خداوند ایشان را شمردند، از یک ماهه به بالا ۲۲ هزار نفر بود.
40 سپس خداوند به موسی فرمود: «حالا تمام پسران نخستزاده بنیاسرائیل را از یک ماهه به بالا بشمار و نام هر یک از آنها را ثبت کن. 41 لاویان به عوض نخستزادگان بنیاسرائیل به من که خداوند هستم تعلق دارند، و حیوانات لاویان هم به جای نخستزادههای حیوانات تمام قوم اسرائیل از آن من هستند.»
42 پس موسی همانطور که خداوند به او دستور داده بود، همۀ نخستزادگان بنیاسرائیل را شمرد 43 و تعداد کل همۀ نخستزادگان از یک ماهه به بالا ۲۲٬۲۷۳ نفر بود.
44 خداوند به موسی فرمود: 45 «حال لاویان را به عوض نخستزادگان قوم اسرائیل و حیوانات ایشان را به جای نخستزادههای حیوانات بنیاسرائیل به من بده. آری، من خداوند هستم و لاویان از آن من میباشند. 46 به منظور بازخرید ۲۷۳ نخستزادۀ بنیاسرائیل که اضافه بر تعداد لاویان هستند 47 برای هر نفر پنج مثقال [2] نقره برحسب مثقال عبادتگاه که بیست قیراط [3] است، بگیر 48 و آن را به عنوان وجه فدیۀ ایشان برای نخستزادگان اضافی، به هارون و پسرانش بده.»
49 پس موسی مبلغ بازخرید ۲۷۳ پسر ارشدی را که اضافه بر تعداد لاویان بودند دریافت کرد. (بقیه پسران ارشد از پرداخت مبلغ بازخرید معاف بودند، چون لاویان به عوض ایشان وقف خداوند شده بودند.) 50 کل مبلغ بازخرید معادل ۱٬۳۶۵ مثقال نقره برحسب مثقال عبادتگاه بود. 51 موسی طبق دستور خداوند، آن را به هارون و پسرانش تحویل داد.
Chapter 4
وظایف قهاتیان
1 سپس خداوند به موسی و هارون فرمود: 2 «نسل قهات را که طایفهای از قبیلهٔ لاوی میباشند، بشمار. 3 این سرشماری از تمام مردان سی ساله تا پنجاه ساله که میتوانند در خیمهٔ ملاقات خدمت کنند به عمل آید.
4 «وظایف نسل قهات در خیمۀ ملاقات در خصوص اسبابِ بسیار مقدّس خواهد بود. 5 وقتی که اردو بخواهد حرکت کند، ابتدا هارون و پسرانش باید به خیمهٔ عبادت داخل شوند و پردهٔ داخلی را پایین آورده، صندوق عهد را با آن بپوشانند. 6 سپس پرده را با پوست بز پوشانیده، یک پارچهٔ آبی رنگ روی پوست بز بکشند و چوبهای حامل صندوق عهد را در حلقههای خود قرار دهند.
7 «بعد ایشان باید یک پارچهٔ آبی روی میزی که نان حضور بر آن گذاشته میشود کشیده، بشقابها، قاشقها، کاسهها، پیالهها و نان حضور را روی آن پارچه بگذارند. 8 سپس یک پارچهٔ ارغوانی روی آن کشیده، آنگاه پارچهٔ ارغوانی را با پوست بز بپوشانند و چوبهای حامل میز را در حلقهها جای دهند.
9 «پس از آن باید چراغدان، چراغها، انبرها، سینیها و ظرف روغن زیتون را با پارچهٔ آبی رنگ بپوشانند. 10 سپس تمام این اشیاء را در پوست بز پیچیده، بسته را روی یک چهار چوب حامل قرار دهند.
11 «آنگاه یک پارچهٔ آبی روی مذبح طلایی بکشند و آن را با پوست بز پوشانیده، چوبهای حامل را در حلقههای مذبح بگذارند. 12 کلیهٔ وسایل باقیماندهٔ خیمهٔ عبادت را در یک پارچهٔ آبی پیچیده، آن را با پوست بز بپوشانند و روی چهار چوب حامل بگذارند.
13 «خاکستر مذبح را باید دور بریزند و خود مذبح را با یک پارچهٔ ارغوانی بپوشانند. 14 تمام وسایل مذبح از قبیل آتشدانها، چنگکها، خاکاندازها، کاسهها و ظروف دیگر را باید روی پارچه بگذارند و پوششی از پوست بز روی آنها بکشند. آنگاه چوبهای حامل را در جاهای خود قرار دهند. 15 وقتی که هارون و پسرانش، کار جمع کردن اسباب قدس و کلیهٔ وسایل آن را تمام کردند، نسل قهات آمده، آنها را بردارند و به هر جایی که اردو کوچ میکند ببرند. ولی ایشان نباید به این اشیاء مقدّس دست بزنند مبادا بمیرند، پس وظیفهٔ مقدّس پسران قهات، حمل اشیاء خیمهٔ ملاقات است.
16 «العازار پسر هارون، مسئول روغن برای روشنایی، بخور خوشبو، هدیهٔ آردی روزانه و روغن تدهین باشد. در واقع، نظارت بر تمامی خیمهٔ عبادت و هر چه که در آن است به عهدهٔ او خواهد بود.»
17 سپس خداوند به موسی و هارون فرمود: 18 «مواظب باشید طایفۀ قهاتیان از میان لاویان منقطع نشوند. 19 آنچه باید بکنید تا ایشان به هنگام حمل مقدّسترین اشیاء خیمۀ عبادت نمیرند، این است: هارون و پسرانش با ایشان داخل خیمۀ عبادت شده، آنچه را که هر یک از آنان باید حمل کنند به ایشان نشان دهند. 20 در غیر این صورت، ایشان نباید هرگز حتی برای یک لحظه داخل قدس بشوند، مبادا به اشیاء مقدّس آنجا نگاه کرده بمیرند.»
وظایف جرشونیان
21 خداوند به موسی فرمود: 22 «افراد خاندانها و طایفههای جرشون از قبیلۀ لاوی را سرشماری کن. 23 همۀ مردان سی ساله و بالاتر تا پنجاه ساله را که میتوانند در خیمهٔ ملاقات خدمت کنند، بشمار. 24 وظایف ایشان از این قرار است:
25 «حمل پردههای خیمهٔ ملاقات، خود خیمه با پوششهای آن، پوشش پوست بز بالای آن، پردهٔ مدخل خیمه، 26 حمل پردههای دیوار حیاط و پردهٔ مدخل حیاطی که در اطراف مذبح و خیمهٔ عبادت است، به اضافهٔ حمل طنابها و تمام لوازم دیگر. ایشان مسئول حمل و نقل این اشیاء هستند. 27 هارون و پسران او، این خدمتها را برای جرشونیها تعیین خواهند نمود. 28 این است خدمت جرشونیها در خیمۀ ملاقات؛ و ایتامار پسر هارون بر کار آنها نظارت خواهد کرد.»
وظایف مراریان
29 «حال افراد طایفهها و خاندانهای مِراری از قبیلۀ لاوی را سرشماری کن. 30 همۀ مردان سی ساله و بالاتر تا پنجاه ساله را که میتوانند در خیمهٔ ملاقات خدمت کنند، بشمار. 31 هنگام حمل و نقل خیمهٔ ملاقات، ایشان باید چوببست خیمه، پشتبندها، ستونها، پایهها، 32 ستونهای اطراف حیاط با پایهها، میخها، طنابها و هر چیز دیگری را که مربوط به استفاده و تعمیر آنها باشد، حمل کنند.
«وظیفهٔ هر کس را با ذکر اسم، به او گوشزد نما. 33 مردان مراری نیز باید تحت نظر ایتامار پسر هارون در خیمۀ ملاقات انجام وظیفه کنند.»
سرشماری لاویان
34 پس موسی و هارون و رهبران دیگر، طایفهٔ قهات را برحسب طایفهها و خاندانهایشان سرشماری کردند. 35 مردان سی ساله تا پنجاه ساله که میتوانستند در خیمۀ ملاقات خدمت کنند 36 ۲٬۷۵۰ نفر بودند. 37 این بود کل افراد طایفههای قهاتی که در خیمۀ ملاقات خدمت میکردند. آنها بر اساس دستوری که خداوند به موسی داده بود، به دست موسی و هارون شمارش شدند. 38-40 تعداد مردان طایفهٔ جرشون که میتوانستند در خیمۀ ملاقات خدمت کنند ۲٬۶۳۰ نفر بود. 41 این سرشماری نیز بر اساس دستوری که خداوند به موسی داده بود، به دست موسی و هارون انجام شد. 42-44 تعداد مردان طایفهٔ مراری که میتوانستند در خیمۀ ملاقات خدمت کنند ۳٬۲۰۰ نفر بود. 45 این سرشماری نیز بر اساس دستوری که خداوند به موسی داده بود، به دست موسی و هارون انجام شد. 46-48 به این طریق موسی و هارون و رهبران قوم اسرائیل، تمام لاویان سی ساله تا پنجاه ساله را که قادر به خدمت و حمل و نقل خیمهٔ ملاقات بودند، شمردند. جمع کل آنها ۸٬۵۸۰ نفر بود. 49 این سرشماری بر اساس دستوری که خداوند به موسی داده بود، صورت گرفت.
Chapter 5
پاکسازی اردو
1 خداوند به موسی فرمود: 2 «به بنیاسرائیل دستور بده که تمام اشخاص جذامی و همهٔ کسانی را که عضو تناسلیشان جریان دائمی دارند و آنانی را که در اثر تماس با جنازه نجس شدهاند، از اردوگاه بیرون کنند. 3 خواه مرد باشند خواه زن، ایشان را بیرون کنند تا اردوگاه شما که من در آن ساکنم نجس نشود.» 4 قوم اسرائیل طبق دستور خداوند عمل کرده، این اشخاص را بیرون راندند.
جبران خسارت
5 سپس خداوند به موسی فرمود: 6 «این دستورها را به بنیاسرائیل بده: هر کس، چه مرد باشد چه زن، هرگاه به خداوند خیانت کرده، خسارتی به کسی وارد آورد، 7 باید به گناه خود اعتراف نموده، علاوه بر جبران کامل خسارت، یک پنجم خسارت وارده را نیز به شخص خسارت دیده بپردازد. 8 ولی اگر شخصی که خسارت دیده است بمیرد و قوم و خویش نزدیکی نداشته باشد تا به او خسارت پرداخت شود، در آن صورت باید آن را برای خداوند به کاهن بپردازد. درضمن خطاکار باید یک قوچ نیز برای کفاره به کاهن بدهد. 9 تمام هدایای مقدّس که بنیاسرائیل برای کاهن میآورند، مال کاهن خواهد بود. 10 هر کاهنی میتواند تمام هدایای مقدّس را که میگیرد، برای خود نگه دارد.»
وفاداری در زناشویی
11 و خداوند به موسی فرمود: 12 «این دستورها را به بنیاسرائیل بده: اگر زنِ کسی از او برگشته، به وی خیانت ورزد، 13 و با مردی دیگر همبستر شود، ولی شوهرش یا کسی دیگر از این ماجرا آگاه نشود، آن زن خود را نجس ساخته، هرچند که شاهدی نبوده و او در حین عمل گرفتار نشده باشد. 14 اگر شوهرش غیرتی شده، به زنش شک کند و بخواهد بداند زنش خود را نجس ساخته یا نه، 15 او باید برای روشن شدن حقیقت، زن خود را پیش کاهن بیاورد. در ضمن آن مرد باید یک کیلو آرد جو هم با خود بیاورد، ولی آن را با روغن یا کندر مخلوط نکند، چون این هدیهٔ بدگمانی است و برای تشخیص گناه تقدیم میشود.
16 «کاهن، آن زن را به حضور خداوند بیاورد، 17 و قدری آب مقدّس در کوزهای سفالین بریزد و مقداری از غبار کف خیمۀ عبادت را با آن مخلوط کند. 18 سپس زن را در حضور خداوند بر پا داشته، موی بافتهٔ سر او را باز کند و هدیهٔ بدگمانی را در دستهایش بگذارد تا معلوم شود که آیا بدگمانی شوهرش بجاست یا نه. کاهن در حالی که کوزهٔ آب تلخ لعنت را در دست دارد جلوی زن بایستد. 19 آنگاه از آن زن بخواهد قسم بخورد که بیگناه است و به او بگوید: ”اگر غیر از شوهرت مرد دیگری با تو همبستر نشده است، و اگر در مدتی که زیر اقتدار شوهرت بودهای، از شوهرت برنگشتهای و خود را نجس نساختهای، از اثرات این آب تلخ لعنت مبرا باش. 20 ولی اگر از او برگشته و به او خیانت کردهای و با همبستر شدن با مردی دیگر خود را نجس ساختهای…“
21 «در اینجا کاهن زن را وادارد تا سوگندِ لعنت بخورد و به زن بگوید: ”لعنت خداوند در میان قومت گریبانگیر تو شود و او رَحِمت را بخشکاند و شکمت را متورم سازد. 22 و این آبِ لعنت به بدن تو داخل شده شکمت را متورم سازد و رَحِمت را بخشکاند.“ و زن باید بگوید: ”آری، اینچنین شود.“ 23 بعد کاهن این لعنتها را در یک طومار بنویسد و آنها را در آب تلخ بشوید. 24 سپس آن آب تلخ را به زن بدهد تا بنوشد.
25 «سپس کاهن هدیهٔ بدگمانی را از دست زن بگیرد و آن را در حضور خداوند تکان داده، روی مذبح بگذارد. 26 مشتی از آن را به عنوان نمونه روی آتش مذبح بسوزاند و بعد، از زن بخواهد آب را بنوشد. 27 اگر او به شوهرش خیانت کرده باشد آب بر او اثر میکند و شکمش متورم شده، نازا میگردد و در میان قوم اسرائیل مورد لعنت قرار میگیرد 28 ولی اگر او پاک بوده و زنا نکرده باشد، به او آسیبی نمیرسد و میتواند حامله شود.
29 «این است قانون بدگمانی در مورد زنی که شوهرش نسبت به وی بدگمان شده باشد. 30 همانطور که گفته شد در چنین موردی شوهر باید زن خود را به حضور خداوند بیاورد تا کاهن طی مراسمی قضیه را روشن سازد که آیا زن به شوهرش خیانت کرده یا نه. 31 اگر زن مقصر شناخته شود، تاوان گناهش را پس خواهد داد، اما شوهرش در این مورد بیتقصیر خواهد بود، زیرا خود زن مسئول گناهش است.»
Chapter 6
مقررات نذر
1 خداوند به موسی فرمود: 2 «این دستورها را به بنیاسرائیل بده: وقتی که زنی یا مردی به طریق خاص، نذر کرده، خود را وقف خدمت خداوند نماید، 3 باید از مشروبات الکلی یا شراب و یا حتی شراب تازه، آب انگور، انگور یا کشمش اجتناب کند. 4 درضمن در تمام ایام وقف خود، از هرآنچه که از درخت انگور به دست میآید، از هسته گرفته تا پوست آن، نخورد.
5 «در تمامی ایام نذرِ وقف شدگی خود، هرگز نباید موی سرش را بتراشد، زیرا او مقدّس و وقف خداوند شده است. پس تا پایان روزهای وقف خود باید بگذارد موی سرش بلند شود.
6 «در طول مدتی که وقف خداوند میباشد نباید به مردهای نزدیک شود. 7 حتی اگر جنازهٔ پدر، مادر، برادر یا خواهرش باشد، او نباید خود را نجس سازد، زیرا موی سرش نشان وقف او به خداست. 8 او در تمام آن مدت وقف خداوند میباشد. 9 اگر کسی ناگهان در کنار او بمیرد، او نجس میشود و باید بعد از هفت روز موی خود را بتراشد تا نجاستش پاک شود. 10 روز هشتم باید دو قمری یا دو جوجه کبوتر پیش کاهن، دم در خیمهٔ ملاقات بیاورد. 11 کاهن یکی از پرندهها را به عنوان قربانی گناه و دیگری را به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کرده، جهت نجاست او کفاره کند. در همان روز او باید نذر خود را تجدید نموده، بگذارد دوباره موی سرش بلند شود. 12 روزهای نذرش که پیش از نجاستش سپری شدهاند دیگر به حساب نیایند. او باید نذر خود را به خداوند از نو آغاز نموده، یک برهٔ نر یک ساله به عنوان قربانی جبران بیاورد.
13 «در پایان دورهٔ نذر خود به خداوند، باید دم در خیمهٔ ملاقات بیاید 14 و یک برهٔ نر یک سالهٔ بیعیب جهت قربانی سوختنی برای خداوند بیاورد. همچنین باید یک برهٔ مادهٔ یک سالهٔ بیعیب برای قربانی گناه، یک قوچ بیعیب به عنوان قربانی سلامتی، 15 یک سبد نان فطیر که از آرد مرغوب مخلوط با روغن زیتون درست شده باشد و قرصهای فطیر روغنی همراه با هدیهٔ آردی و نوشیدنی آن تقدیم کند. 16 کاهن باید این قربانیها و هدایا را از او گرفته، به حضور خداوند تقدیم نماید: قربانی گناه، قربانی سوختنی، 17 و قوچ برای قربانی سلامتی همراه با یک سبد نان فطیر و هدیهٔ آردی و نوشیدنی آن.
18 «پس از آن، شخص وقف شده موی بلند سر خود را که علامت نذر اوست بتراشد. این عمل را دم در خیمهٔ ملاقات انجام داده، موی تراشیده شده را در آتشی که زیر قربانی سلامتی است بیندازد. 19 پس از تراشیده شدن موی سر آن شخص، کاهن سر دست بریان شدهٔ قوچ را با یک نان فطیر و یک قرص فطیر روغنی گرفته، همه را در دست او بگذارد. 20 سپس، کاهن همهٔ آنها را بگیرد و به عنوان هدیهٔ مخصوص در حضور خداوند تکان دهد. تمامی اینها با سینه و ران قوچ که در حضور خداوند تکان داده شده بودند، سهم مقدّس کاهن است. سپس آن شخص میتواند دوباره شراب بنوشد، چون از قید نذر خود آزاد شده است.
21 «این مقررات مربوط به کسی است که نذر میکند و خود را وقف خداوند مینماید و نیز مربوط به قربانیهایی است که باید در پایان دورهٔ نذر خود، تقدیم کند. علاوه بر اینها، او باید قربانیهای دیگری را که در ابتدای وقف کردن خود نذر کرده است تقدیم نماید.»
دعای برکت
22 سپس خداوند به موسی فرمود: 23 «به هارون و پسرانش بگو که بنیاسرائیل را برکت داده، بگویند:
24 «”خداوند شما را برکت دهد
و از شما محافظت فرماید،
25 خداوند روی خود را بر شما تابان سازد
و بر شما رحمت فرماید،
26 خداوند لطف خود را به شما نشان دهد
و شما را سلامتی بخشد.“
27 «هارون و پسرانش باید به این طریق برای قوم اسرائیل برکات مرا بطلبند و من ایشان را برکت خواهم داد.»
Chapter 7
هدایای تقدیمی برای تقدیس خیمهٔ عبادت
1 موسی در روزی که بر پا سازی خیمهٔ عبادت را به پایان رسانید تمامی قسمتهای آن و نیز مذبح و لوازم آن را تدهین و تقدیس نمود. 2 آنگاه رهبران اسرائیل، یعنی سران قبایل که ترتیب سرشماری را داده بودند، هدایای خود را آوردند. 3 ایشان شش ارابهٔ سر پوشیده (یک ارابه برای دو رهبر) که هر ارابه را دو گاو میکشیدند آورده، در برابر خیمهٔ عبادت به خداوند تقدیم کردند.
4 آنگاه خداوند به موسی فرمود: 5 «هدایای ایشان را قبول کن و از آنها برای کار خیمۀ ملاقات استفاده نما. آنها را به لاویان بده تا هر کس متناسب با خدمتش از آنها استفاده کند.»
6 پس موسی، ارابهها و گاوها را در اختیار لاویان گذاشت. 7 دو ارابه و چهار گاو به طایفهٔ جرشون داد تا برای کار خود از آنها استفاده کنند 8 و چهار ارابه و هشت گاو نیز به طایفهٔ مراری که تحت رهبری ایتامار پسر هارون بودند، داد تا برای کارشان از آنها استفاده کنند. 9 به قهاتیان گاو یا ارابه داده نشد، چون قرار بود ایشان سهم بار خود را از اسباب مقدّس خیمهٔ عبادت، روی دوش حمل کنند.
10 رهبران در روزی که مذبح تدهین شد هدایایی نیز برای تبرک آن تقدیم کردند و آنها را جلوی مذبح گذاشتند. 11 خداوند به موسی فرمود: «هر روز یکی از رهبران، هدیهٔ خود را جهت تبرک مذبح تقدیم کند.»
12-83 پس رهبران، هدایای خود را به ترتیب زیر تقدیم نمودند:
اول | یهودا | نحشون پسر عمیناداب /tr> |
دوم | یساکار | نتنائیل پسر صوغر /tr> |
سوم | زبولون | الیاب پسر حیلون /tr> |
چهارم | رئوبین | الیصور پسر شدیئور /tr> |
پنجم | شمعون | شلومیئیل پسر صوریشدای /tr> |
ششم | جاد | الیاساف پسر دعوئیل /tr> |
هفتم | افرایم | الیشمع پسر عمیهود /tr> |
هشتم | منسی | جملیئیل پسر فدهصور /tr> |
نهم | بنیامین | ابیدان پسر جدعونی /tr> |
دهم | دان | اخیعزر پسر عمیشدای /tr> |
یازدهم | اشیر | فجعیئیل پسر عکران /tr> |
دوازدهم | نفتالی | اخیرع پسر عینان |
هدایای تقدیمی هر یک از رهبران که کاملاً مشابه یکدیگر بود عبارت بودند از: یک سینی نقرهای به وزن ۱٫۵ کیلوگرم با یک کاسهٔ نقرهای به وزن هشتصد گرم (برحسب مثقال عبادتگاه)، که هر دو پر از آرد مرغوب مخلوط با روغن برای هدیهٔ آردی بودند؛ یک ظرف طلایی به وزن ۱۱۰ گرم پر از بخور خوشبو؛ یک گوسالۀ نر، یک قوچ و یک برهٔ نر یک ساله برای قربانی سوختنی؛ یک بز نر برای قربانی گناه؛ دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر و پنج برهٔ نر یک ساله برای قربانی سلامتی.
84-88 بنابراین، در روزی که مذبح تدهین شد آن را بهوسیلۀ هدایایی که سران قبایل اسرائیل آورده بودند تبرک کردند. این هدایا عبارت بودند از: دوازده سینی نقرهای هر کدام به وزن تقریبی ۱٫۵ کیلوگرم؛ دوازده کاسهٔ نقرهای، هر کدام به وزن تقریبی ۸۰۰ گرم برحسب مثقال عبادتگاه (پس وزن تمام نقرهٔ اهدایی حدود ۲۸ کیلوگرم بود)؛ دوازده ظرف طلایی، هر یک به وزن تقریبی ۱۱۰ گرم که وزن کل آنها حدود ۱٫۳ کیلوگرم بود؛ دوازده گاو نر، دوازده قوچ، دوازده بز نر یک ساله (با هدایای آردی همراه آنها) برای قربانی سوختنی، دوازده بز نر برای قربانی گناه؛ بیست و چهار گاو نر جوان، شصت قوچ، شصت بز نر و شصت برهٔ نر یک ساله برای قربانی سلامتی.
89 وقتی که موسی وارد خیمهٔ ملاقات شد تا با خدا گفتگو کند، از بالای تخت رحمت که روی صندوق عهد قرار داشت یعنی از میان دو کروبی، صدای خدا را که با او سخن میگفت شنید.
Chapter 8
طرز قرار دادن چراغها
1 خداوند به موسی فرمود: 2 «به هارون بگو که وقتی چراغها را در چراغدان میگذارد طوری باشد که نور هفت چراغ، جلوی چراغدان بتابد.»
3 پس هارون همین کار را کرد. او چراغها را طوری کار گذاشت که نور آنها جلوی چراغدان بتابد، همانطور که خداوند به موسی فرمان داده بود. 4 چراغدان از تزیینات پایه گرفته تا شاخههایش تمام از طلا ساخته شده بود. این چراغدان دقیقاً طبق همان طرحی ساخته شده بود که خداوند به موسی نشان داده بود.
وقف لاویان
5 سپس خداوند به موسی فرمود: 6 «اکنون لاویان را از بقیهٔ قوم اسرائیل جدا کن و آنها را تطهیر نما. 7 این عمل را با پاشیدن آب طهارت بر آنها شروع نموده، سپس به آنان بگو که تمام موی بدن خود را تراشیده، لباسهایشان را بشویند و اینگونه خود را تطهیر کنند. 8 از ایشان بخواه که یک گوسالۀ نر و هدیهٔ آردی آن را که از آرد مرغوب مخلوط با روغن تهیه شده با یک گوسالۀ نر دیگر برای قربانی گناه بیاورند. 9 بعد در حضور همۀ جماعت اسرائیل، لاویان را به کنار در خیمهٔ ملاقات بیاور. 10 پس لاویان را به حضور خداوند بیاور و بنیاسرائیل دستهای خود را روی سر آنها بگذارند، 11 و هارون آنان را به جای تمام قوم اسرائیل به عنوان هدیهٔ مخصوص، وقف خداوند نماید تا لاویان به جای تمامی قوم، خداوند را خدمت کنند.
12 «سپس لاویان دستهای خود را بر سر گاوها بگذارند، و تو یکی را بهعنوان قربانی گناه و دیگری را بهعنوان قربانی سوختنی به حضور خداوند تقدیم کن تا برای لاویان کفاره شود. 13 آنگاه لاویان باید به عنوان هدیهٔ مخصوص به خداوند تقدیم شده توسط هارون و پسرانش به خدمت گماشته شوند. 14 به این طریق، لاویان را از میان بقیهٔ قوم اسرائیل جدا کن و ایشان از آن من خواهند بود. 15 پس از آنکه لاویان را به این ترتیب تطهیر و وقف نمودی، ایشان خدمت خود را در خیمهٔ ملاقات آغاز خواهند کرد.
16 «لاویان از میان تمام قوم اسرائیل به من تعلق دارند و من آنها را به جای همهٔ پسران ارشد بنیاسرائیل قبول کردهام؛ 17 زیرا همۀ نخستزادگان در میان قوم اسرائیل، خواه انسان و خواه حیوان، به من تعلق دارند. همان شبی که نخستزادگان مصریها را کشتم اینها را به خود اختصاص دادم. 18 آری، من لاویان را به جای تمام نخستزادگان بنیاسرائیل پذیرفتهام 19 و من لاویان را به هارون و پسرانش هدیه میکنم. لاویان باید وظایف مقدّسی را که بر عهدهٔ قوم اسرائیل میباشد، در خیمهٔ ملاقات انجام داده، قربانیهای قوم را تقدیم نمایند و برای ایشان کفاره کنند تا وقتی بنیاسرائیل به قدس نزدیک میشوند بلایی بر سر آنها نیاید.»
20 پس موسی و هارون و قوم اسرائیل با پیروی دقیق از دستورهایی که خداوند به موسی داده بود، لاویان را وقف نمودند. 21 لاویان خود را طاهر ساخته، لباسهایشان را شستند و هارون آنان را به عنوان هدیهٔ مخصوص به خداوند تقدیم نمود. بعد به منظور تطهیر نمودن لاویان برای ایشان مراسم کفاره را بجا آورد. 22 همه چیز درست طبق دستورهایی که خداوند به موسی داده بود، انجام گردید و به این ترتیب لاویان به عنوان دستیاران هارون و پسرانش، آمادهٔ خدمت در خیمهٔ ملاقات شدند.
23 خداوند همچنین به موسی فرمود: 24 «لاویان باید خدمت در خیمۀ ملاقات را از سن بیست و پنج سالگی یا بالاتر شروع کنند 25 و در سن پنجاه سالگی بازنشسته شوند. 26 پس از بازنشستگی میتوانند در خیمهٔ ملاقات، برادران خود را در انجام وظایفشان یاری دهند، ولی خود، مستقیم مسئولیتی نخواهند داشت. به این ترتیب وظایف لاویان را به ایشان محول کن.»
Chapter 9
دومین پِسَح
1 در ماه اول سال دوم پس از بیرون آمدن قوم اسرائیل از سرزمین مصر وقتی که موسی و قوم اسرائیل در صحرای سینا بودند، خداوند به موسی گفت:
2 «به بنیاسرائیل بگو که مراسم پِسَح را در موعدش به جا آورند. 3 در غروب روز چهاردهم همین ماه آن را به جا آورند. در اجرای این مراسم باید از تمام فرایض و قوانینی که من در این مورد دادهام پیروی کنند.»
4 پس موسی به بنیاسرائیل گفت که مراسم عید پِسَح را به جا آورند. 5 آنان عصر روز چهاردهم ماه اول، در صحرای سینا مراسم را آغاز کردند. بنیاسرائیل مطابق هر آنچه خداوند به موسی فرمان داده بود، عمل کردند. 6 ولی عدهای از مردان در آن روز نتوانستند در مراسم پِسَح شرکت کنند، زیرا در اثر تماس با جنازه نجس شده بودند. ایشان نزد موسی و هارون آمده، مشکل خود را با آنان در میان گذاشتند 7 و به موسی گفتند: «ما با دست زدن به بدن مرده نجس شدهایم. اما چرا ما نباید مثل سایر اسرائیلیها در این عید به خداوند قربانی تقدیم کنیم؟»
8 موسی جواب داد: «صبر کنید تا در این باره از خداوند کسب تکلیف کنم.» 9 جواب خداوند از این قرار بود:
10 «اگر فردی از افراد بنیاسرائیل، چه در حال حاضر و چه در نسلهای بعد، به هنگام عید پِسَح به سبب تماس با جنازه نجس شود، یا اینکه در سفر بوده، نتواند در مراسم عید حضور یابد، باز میتواند عید پِسَح را برای خداوند به جا آورد، 11 ولی بعد از یک ماه، یعنی غروب روز چهاردهم از ماه دوم؛ در آن هنگام میتواند برهٔ پِسَح را با نان فطیر و سبزیجات تلخ بخورد. 12 نباید چیزی از آن را تا صبح روز بعد باقی بگذارد و نباید استخوانی از آن را بشکند. او باید کلیه دستورهای مربوط به عید پِسَح را اجرا نماید.
13 «ولی فردی که نجس نبوده و در سفر نیز نباشد و با وجود این از انجام مراسم عید پِسَح در موعد مقرر سر باز زند، باید به علّت خودداری از تقدیم قربانی به خداوند در وقت مقرر، از میان قوم اسرائیل رانده شود. او مسئول گناه خویش خواهد بود. 14 اگر بیگانهای در میان شما ساکن است و میخواهد مراسم عید پِسَح را برای خداوند به جا آورد، باید از تمامی این فرایض و قوانین پیروی نماید. این قانون برای همه است.»
ابر آتشین
15 در آن روزی که خیمهٔ عبادت بر پا شد، ابری ظاهر شده، خیمه را پوشانید و هنگام شب، آن ابر به شکل آتش درآمد و تا صبح به همان صورت باقی ماند. 16 این ابر همیشه خیمه را میپوشانید و در شب به شکل آتش در میآمد. 17 وقتی که ابر حرکت میکرد، قوم اسرائیل کوچ میکردند و هر وقت ابر میایستاد، آنها نیز توقف میکردند و در آنجا اردو میزدند. 18 به این ترتیب، ایشان به دستور خداوند کوچ نموده، در هر جایی که ایشان را راهنمایی میکرد، توقف میکردند و تا زمانی که ابر ساکن بود در همان مکان میماندند. 19 اگر ابر مدت زیادی میایستاد، آنها هم از دستور خداوند اطاعت کرده، به همان اندازه توقف میکردند. 20 ولی اگر ابر فقط چند روزی میایستاد، آنگاه ایشان هم طبق دستور خداوند فقط چند روز میماندند. 21 گاهی ابر آتشین فقط شب میایستاد و صبح روز بعد حرکت میکرد؛ ولی، چه شب و چه روز، وقتی که حرکت میکرد، قوم اسرائیل نیز به دنبال آن راه میافتادند. 22 اگر ابر دو روز، یک ماه، یا یک سال بالای خیمهٔ عبادت میایستاد، بنیاسرائیل هم به همان اندازه توقف میکردند، ولی به مجردی که به حرکت در میآمد قوم هم کوچ میکردند، 23 به این ترتیب بود که بنیاسرائیل به فرمان خداوند کوچ میکردند و اردو میزدند. آنها هر آنچه را که خداوند به موسی امر میکرد، بجا میآوردند.
Chapter 10
شیپورهای نقرهای
1 خداوند به موسی فرمود: 2 «دو شیپور از نقره چکشکاری شده درست کن و آنها را برای جمع کردن قوم اسرائیل و نیز برای کوچ دادن اردو به کار ببر. 3 هر وقت هر دو شیپور نواخته شوند، قوم بدانند که باید دم مدخل خیمهٔ ملاقات جمع شوند. 4 ولی اگر یک شیپور نواخته شود، آنگاه فقط سران قبایل اسرائیل پیش تو بیایند.
5 «وقتی شیپور کوچ نواخته شود، قبیلههایی که در سمت شرقی خیمهٔ عبادت چادر زدهاند باید حرکت کنند. 6 بار دوم که شیپور نواخته شود، قبیلههای سمت جنوب راه بیفتند. برای کوچاندن قوم باید شیپور را با صدای تیز نواخت. 7 اما وقتی برای جمع کردن جماعت شیپور را مینوازید باید با صدایی دیگر بنوازید. 8 فقط کاهنان نسل هارون مجازند شیپور بنوازند. این یک حکم دائمی است که باید نسل اندر نسل آن را بجا آورند.
9 «وقتی در سرزمین موعود، دشمن به شما حمله کند و شما در دفاع از خود با آنها وارد جنگ شوید، شیپورها را بلند بنوازید تا یهوه خدایتان شما را به یاد آورد و از چنگ دشمنانتان نجات دهد. 10 در روزهای شاد خود نیز این شیپورها را بنوازید، یعنی در موقع برگزاری عیدها و اول هر ماه که قربانیهای سوختنی و قربانیهای سلامتی تقدیم میکنید و من شما را به یاد خواهم آورد. من خداوند، خدای شما هستم.»
حرکت قوم اسرائیل از صحرای سینا
11 در روز بیستم ماه دوم از سال دوم، بعد از بیرون آمدن بنیاسرائیل از مصر، ابر از بالای خیمهٔ عبادت حرکت نمود. 12 پس قوم اسرائیل از صحرای سینا کوچ کرده، به دنبال ابر به راه افتادند تا اینکه ابر در صحرای فاران از حرکت بازایستاد. 13 پس از آنکه موسی دستورهای خداوند را در مورد کوچ قوم دریافت کرد این نخستین سفر ایشان بود.
14 سربازان قبیلهٔ یهودا زیر پرچم بخش خود به رهبری نحشون پسر عمیناداب، پیشاپیش قوم اسرائیل حرکت میکردند. 15 پشت سر آنها، سربازان قبیلهٔ یساکار به رهبری نتنائیل پسر صوعَر در حرکت بودند 16 و بعد از آنها سربازان قبیلهٔ زبولون به رهبری الیاب پسر حیلون.
17 مردان بنیجرشون و بنیمراری از قبیلهٔ لاوی، خیمهٔ عبادت را که جمع شده بود بر دوش گذاشتند و به دنبال قبیلهٔ زبولون به راه افتادند. 18 پشت سر آنها، سربازان قبیلهٔ رئوبین زیر پرچم بخش خود به رهبری الیصور پسر شدیئور حرکت میکردند. 19 در صف بعدی، سربازان قبیلهٔ شمعون به رهبری شلومیئیل پسر صوریشدای 20 و پس از آنها، سربازان قبیلهٔ جاد به رهبری الیاساف پسر دعوئیل قرار داشتند.
21 به دنبال آنها بنیقهات که اسباب و لوازم قدس را حمل میکردند در حرکت بودند. (بر پا سازی خیمهٔ عبادت در جایگاه جدید میبایستی پیش از رسیدن قهاتیان انجام میشد.) 22 در صف بعدی سربازان قبیلهٔ افرایم بودند که زیر پرچم بخش خود به رهبری الیشمع پسر عمیهود حرکت میکردند. 23 قبیلهٔ منسی به رهبری جملیئیل پسر فدهصور 24 و قبیلهٔ بنیامین به رهبری ابیدان پسر جدعونی پشت سر آنها بودند.
25 آخر از همه، سربازان قبایل بخش دان زیر پرچم خود حرکت میکردند. سربازان قبیلهٔ دان به رهبری اخیعزر پسر عمیشدای، 26 سربازان قبیلهٔ اشیر به رهبری فجعیئیل پسر عکران، 27 و سربازان قبیلهٔ نفتالی به رهبری اخیرع پسر عینان به ترتیب در حرکت بودند. 28 این بود ترتیب حرکت قبیلههای اسرائیل با سربازانشان در هنگام کوچ کردن.
29 روزی موسی به برادر زنش حوباب پسر رعوئیل مدیانی گفت: «ما عازم سرزمینی هستیم که خداوند وعدهٔ آن را به ما داده است. تو هم همراه ما بیا و ما در حق تو نیکی خواهیم کرد، زیرا خداوند وعدههای عالی به قوم اسرائیل داده است.»
30 ولی برادر زنش جواب داد: «نه، من باید به سرزمین خود و نزد خویشانم برگردم.»
31 موسی اصرار نموده، گفت: «پیش ما بمان، چون تو این بیابان را خوب میشناسی و راهنمای خوبی برای ما خواهی بود. 32 اگر با ما بیایی، در تمام برکاتی که خداوند به ما میدهد شریک خواهی بود.»
33 پس از ترک کوه خداوند، مدت سه روز به سفر ادامه دادند در حالی که صندوق عهد پیشاپیش قبایل اسرائیل در حرکت بود تا مکانی برای توقف آنها انتخاب کند. 34 هنگام روز بود که اردوگاه را ترک کردند و سفر خود را در پی حرکت ابر خداوند آغاز نمودند. 35 هرگاه صندوق عهد به حرکت در میآمد موسی ندا سر میداد:
«برخیز ای خداوند
تا دشمنانت پراکنده شوند
و خصمانت از حضورت بگریزند.»
36 و هرگاه صندوق عهد متوقف میشد، موسی میگفت:
«ای خداوند نزد هزاران هزار اسرائیلی
بازگرد.»
Chapter 11
شکایت بنیاسرائیل
1 قوم اسرائیل به خاطر سختیهای خود لب به شکایت گشودند. خداوند شکایت آنها را شنید و غضبش افروخته شد. پس آتش خداوند از یک گوشهٔ اردو شروع به نابود کردن قوم کرد. 2 ایشان فریاد سر داده، از موسی کمک خواستند و چون موسی برای آنان نزد خداوند دعا کرد، آتش متوقف شد. 3 از آن پس آنجا را «تبعیره» (یعنی «سوختن») نامیدند، چون در آنجا آتش خداوند در میان ایشان شعلهور شده بود.
4 آنگاه غریبانی که از مصر همراه ایشان آمده بودند در آرزوی چیزهای خوب مصر اظهار دلتنگی میکردند و این خود بر نارضایتی قوم اسرائیل میافزود به طوری که نالهکنان میگفتند: «ای کاش کمی گوشت میخوردیم! چه ماهیهای لذیذی در مصر میخوردیم! 5 یادِ آن ماهیها که در مصر مفت میخوردیم به خیر! چه خیارها و خربزههایی! چه ترهها و سیرها و پیازهایی! 6 ولی حالا قوتی برای ما نمانده است، چون چیزی برای خوردن نداریم جز این مَنّا!»
7 (مَنّا به اندازهٔ تخم گشنیز و به رنگ سفید مایل به زرد بود. 8 بنیاسرائیل آن را از روی زمین جمع کرده، میکوبیدند و به صورت آرد درمیآوردند، سپس، از آن آرد، قرصهای نان میپختند. طعم آن مثل طعم نانهای روغنی بود. 9 مَنّا با شبنم شامگاهی بر زمین مینشست.)
10 موسی صدای تمام خانوادههایی را که در اطراف خیمههای خود ایستاده گریه میکردند شنید. پس خشم خداوند سخت شعلهور گردید و موسی نیز از این امر بسیار ناراحت شد. 11 موسی به خداوند گفت: «چرا با من که خدمتگزارت هستم چنین رفتار میکنی و مرا در این تنگنا گذاشتهای؟ به من رحم کن! مگر من چه کردهام که بار این قوم را بر دوش من گذاشتهای؟ 12 آیا اینها بچههای من هستند؟ آیا من آنها را زاییدهام که به من میگویی آنها را مانند دایه در آغوش گرفته، به سرزمینی که برای اجدادشان قسم خوردی، ببرم؟ 13 برای این همه جمعیت چگونه گوشت تهیه کنم؟ زیرا نزد من گریه کرده، میگویند: ”به ما گوشت بده!“ 14 من به تنهایی نمیتوانم سنگینی بار این قوم را تحمل کنم. این باری است بسیار سنگین! 15 اگر میخواهی با من چنین کنی، درخواست میکنم مرا بکشی و از این وضع طاقتفرسا نجات دهی!»
16 پس خداوند به موسی فرمود: «هفتاد نفر از مردان اسرائیل را که بهعنوان شیخ و رهبر شناخته شدهاند به حضور من بخوان. آنها را به خیمهٔ ملاقات بیاور تا در آنجا با تو بایستند. 17 من نزول کرده، در آنجا با تو سخن خواهم گفت و از روحی که بر تو قرار دارد گرفته، بر ایشان نیز خواهم نهاد تا با تو بار این قوم را بر دوش بکشند و تو تنها نباشی.
18 «به بنیاسرائیل بگو: ”خود را طاهر سازید، چون فردا گوشت به شما خواهم داد تا بخورید. شما گریه کردید و خداوند نالههای شما را شنیده است که گفتهاید: «ای کاش گوشت برای خوردن میداشتیم. وقتی در مصر بودیم وضع ما بهتر بود!» پس خداوند به شما گوشت خواهد داد تا بخورید 19 نه برای یک روز، دو روز، پنج روز، ده روز، بیست روز، 20 بلکه برای یک ماه تمام گوشت خواهید خورد به حدی که از دماغتان درآید و از آن بیزار شوید، زیرا خداوند را که در میان شماست رد نموده، از فراق مصر گریه کردید.“»
21 ولی موسی گفت: «تنها تعداد سربازان پیادهٔ قوم ششصد هزار نفر است و آنگاه تو قول میدهی که یک ماه تمام گوشت به این قوم بدهی؟ 22 اگر ما تمام گلهها و رمههای خود را سر ببریم باز هم کفاف این تعداد را نخواهد داد! و اگر تمام ماهیان دریا را هم بگیریم این قوم را نمیتوانیم سیر کنیم!»
23 خداوند به موسی فرمود: «آیا من ناتوان شدهام؟ بهزودی خواهی دید که کلام من راست است یا نه.»
24 پس موسی خیمهٔ ملاقات را ترک کرده، سخنان خداوند را به گوش قوم رسانید و هفتاد نفر از مشایخ بنیاسرائیل را جمع کرده، ایشان را در اطراف خیمه قرار داد. 25 خداوند در ابر نازل شده، با موسی صحبت کرد و از روحی که بر موسی قرار داشت گرفته، بر آن هفتاد شیخ نهاد. وقتی که روح بر ایشان قرار گرفت نبوّت کردند، اما پس از آن دیگر نبوّت نکردند.
26 دو نفر از آن هفتاد نفر به نامهای الداد و میداد، در اردوگاه مانده و به خیمۀ ملاقات نرفته بودند، ولی روح بر ایشان نیز قرار گرفت و در همان جایی که بودند نبوّت کردند. 27 جوانی دویده، به موسی خبر داد: «اِلداد و میداد در اردوگاه نبوت میکنند.» 28 یوشع پسر نون که یکی از دستیاران برگزیدۀ موسی بود اعتراض نموده، گفت: «ای سرور من، جلوی کار آنها را بگیر!»
29 ولی موسی جواب داد: «آیا تو به جای من حسادت میکنی؟ ای کاش تمامی قوم خداوند نبی بودند و خداوند روح خود را بر همهٔ آنها مینهاد!» 30 بعد موسی با مشایخ اسرائیل به اردوگاه بازگشت.
خداوند بلدرچین میفرستد
31 خداوند بادی وزانید که از دریا بلدرچین آورد. بلدرچینها اطراف اردوگاه را از هر طرف به مسافت یک روز راه در ارتفاعی نزدیک به یک متر از سطح زمین پر ساختند. 32 بنیاسرائیل تمام آن روز و شب و روز بعد از آن، بلدرچین گرفتند. حداقل وزن پرندگانی که هر کس جمع کرده بود نزدیک به هزار کیلو [1] بود. به منظور خشک کردن بلدرچینها، آنها را در اطراف اردوگاه پهن کردند. 33 اما گوشت هنوز زیر دندانهایشان بود که خشم خداوند بر قوم اسرائیل افروخته شد و بلایی سخت نازل کرده، عدهٔ زیادی از آنان را از بین برد. 34 پس آن مکان را «قبروت هتاوه» (یعنی «قبرستان حرص و ولع») نامیدند، چون در آنجا اشخاصی را دفن کردند که برای گوشت و سرزمین مصر حریص شده بودند.
35 قوم اسرائیل از آنجا به حضیروت کوچ کرده، مدتی در آنجا ماندند.
Chapter 12
تنبیه مریم
1 روزی مریم و هارون موسی را به علّت اینکه زن او حبشی بود، سرزنش کردند. 2 آنها گفتند: «آیا خداوند فقط بهوسیلۀ موسی سخن گفته است؟ مگر او بهوسیلهٔ ما نیز سخن نگفته است؟» خداوند سخنان آنها را شنید. 3 موسی متواضعترین مرد روی زمین بود. 4 پس خداوند بیدرنگ موسی و هارون و مریم را به خیمهٔ ملاقات فرا خوانده فرمود: «هر سه نفر شما به اینجا بیایید.» پس ایشان در حضور خداوند ایستادند.
5 آنگاه خداوند در ستون ابر نازل شده، در کنار در خیمۀ عبادت ایستاد و فرمود: «هارون و مریم جلو بیایند» و ایشان جلو رفتند. 6 خداوند به ایشان گفت، «سخنان مرا بشنوید: هرگاه یک نبی در میان شما باشد من که خداوندم، خود را در رویا به او آشکار میکنم و در خواب با وی سخن میگویم. 7 ولی با موسی که خدمتگزار من است به این طریق سخن نمیگویم، چون او قوم مرا با وفاداری خدمت میکند. 8 من با وی رو در رو و آشکارا صحبت میکنم، نه با رمز، و او تجلی خداوند را میبیند. چطور جرأت کردید او را سرزنش کنید؟»
9 پس خشم خداوند بر ایشان افروخته شد و خداوند از نزد ایشان رفت. 10 به محض اینکه ابر از روی خیمهٔ عبادت برخاست، بدن مریم از مرض جذام سفید شد. وقتی هارون این را دید، 11 نزد موسی فریاد برآورد: «ای سرورم، ما را به خاطر این گناه تنبیه نکن، زیرا این گناه ما از نادانی بوده است. 12 نگذار مریم مثل بچهٔ مردهای که موقع تولد، نصف بدنش پوسیده است، شود.»
13 پس موسی نزد خداوند دعا کرده، گفت: «ای خدا، به تو التماس میکنم او را شفا دهی.»
14 خداوند به موسی فرمود: «اگر پدرش آب دهان به صورت او انداخته بود آیا تا هفت روز شرمنده نمیشد؟ حالا هم باید هفت روز خارج از اردوگاه به تنهایی به سر برد و بعد از آن میتواند دوباره بازگردد.»
15 پس مریم مدت هفت روز از اردوگاه اخراج شد و قوم اسرائیل تا بازگشت وی به اردوگاه صبر نموده، پس از آن دوباره کوچ کردند. 16 سپس از حضیروت کوچ کرده، در صحرای فاران اردو زدند.
Chapter 13
بررسی سرزمین کنعان
1 خداوند به موسی فرمود: 2 «افرادی به سرزمین کنعان که میخواهم آن را به قوم اسرائیل بدهم بفرست تا آن را بررسی کنند. از هر قبیله یک رهبر بفرست.»
3-15 (در آن موقع بنیاسرائیل در صحرای فاران اردو زده بودند.) موسی طبق دستور خداوند عمل کرده، این دوازده رهبر را به سرزمین کنعان فرستاد.
- شموع پسر زکور، از قبیلهٔ رئوبین؛
- شافاط پسر حوری، از قبیلهٔ شمعون؛
- کالیب پسر یَفُنَه، از قبیلهٔ یهودا؛
- یجال پسر یوسف، از قبیلهٔ یساکار؛
- هوشع پسر نون، از قبیلهٔ افرایم؛
- فلطی پسر رافو، از قبیلهٔ بنیامین؛
- جدیئیل پسر سودی، از قبیلهٔ زبولون؛
- جدی پسر سوسی، از قبیلهٔ منسی؛
- عمیئیل پسر جملی، از قبیلهٔ دان؛
- ستور پسر میکائیل، از قبیلهٔ اشیر؛
- نحبی پسر وفسی، از قبیلهٔ نفتالی؛
- جاوئیل پسر ماکی، از قبیلهٔ جاد.
16 این بود نامهای کسانی که موسی برای بررسی سرزمین کنعان فرستاد. در همین موقع بود که موسی اسم هوشع را به یوشع [1] تغییر داد.
17 هنگامی که موسی آنها را برای بررسی سرزمین کنعان فرستاد، به ایشان گفت: «از اینجا به سمت شمال بروید و از صحرای نِگِب گذشته، خود را به سرزمین کوهستانی برسانید، 18 و ببینید وضعیت سرزمین موعود چگونه است و مردمی که در آنجا ساکنند، چگونهاند قوی هستند یا ضعیف؟ بسیارند یا کم؟ 19 زمینشان حاصلخیز است یا نه؟ شهرهایشان چگونهاند، حصار دارند یا بیحصارند؟ 20 زمینشان بارور است یا بایر؟ در آنجا درخت زیاد است یا کم؟ هراس به خود راه ندهید و مقداری از محصولات آنجا را به عنوان نمونه با خود بیاورید.» (آن موقع فصل نوبر انگور بود.)
21 پس ایشان رفته، وضع زمین را از بیابان صین تا رحوب نزدیک گذرگاه حمات بررسی کردند. 22 در مسیر خود به سوی شمال، اول از صحرای نگب گذشته، به حبرون رسیدند. در آنجا قبایل اخیمان، شیشای و تلمای را که از نسل عناق بودند دیدند. (حبرون هفت سال قبل از صوعن [2] مصر، بنا شده بود.) 23 سپس به جایی رسیدند که امروزه به درهٔ اشکول معروف است و در آنجا یک خوشه انگور چیدند و با خود آوردند. این خوشهٔ انگور به قدری بزرگ بود که آن را به چوبی آویخته دو نفر آن را حمل میکردند! مقداری انار و انجیر نیز برای نمونه با خود آوردند. 24 آن دره به سبب آن خوشهٔ انگوری که چیده شده بود اشکول (یعنی «خوشه») نامیده شد.
25 پس از چهل روز ایشان از مأموریت خود بازگشتند. 26 آنان به موسی، هارون و تمام قوم اسرائیل که در قادش واقع در صحرای فاران بودند، از وضعیت آنجا گزارش داده، میوههایی را هم که با خود آورده بودند به آنها نشان دادند.
27 گزارش ایشان از این قرار بود: «به سرزمینی که ما را جهت بررسی آن فرستادی، رفتیم، سرزمینی است حاصلخیز که شیر و عسل در آن جاری است. این هم میوههایی است که با خود آوردهایم. 28 اما ساکنان آنجا خیلی قوی هستند و شهرهایشان حصاردار و بسیار بزرگ است. از این گذشته غولهای عناقی را هم در آنجا دیدیم. 29 عمالیقیها در صحرای نگب، حیتیها و یبوسیها و اموریها در نقاط کوهستانی، و کنعانیها در ساحل دریای مدیترانه و کنارهٔ رود اردن سکونت دارند.»
30 کالیب، بنیاسرائیل را که در حضور موسی ایستاده بودند ساکت کرده، گفت: «بیایید بیدرنگ هجوم ببریم و آنجا را تصرف کنیم، چون میتوانیم آن را فتح نماییم.»
31 اما همراهان کالیب گفتند: «ما از عهدهٔ این اقوام نیرومند بر نمیآییم، چون از ما قویترند.» 32 بنابراین، گزارش آنها منفی و حاکی از آن بود که آن سرزمین آنها را از پای در خواهد آورد. آنها گفتند: «اهالی آنجا قوی هیکل هستند. 33 ما در آنجا مردمانی غولپیکر [3] از نسل عناقیم دیدیم. چنان قد بلندی داشتند که ما در برابرشان همچون ملخ بودیم.»
Chapter 14
شورش علیه خداوند
1 با شنیدن این خبر، قوم اسرائیل تمام شب با صدای بلند گریستند. 2 آنها از دست موسی و هارون شکایت کرده، گفتند: «کاش در مصر مرده بودیم، یا در همین بیابان تلف میشدیم، 3 زیرا مردن بهتر از این است که به سرزمینی که در پیش داریم برویم! در آنجا خداوند ما را هلاک میکند و زنان و بچههایمان اسیر میشوند. بیایید به مصر بازگردیم.» 4 پس به یکدیگر گفتند: «بیایید یک رهبر انتخاب کنیم تا ما را به مصر بازگرداند.»
5 موسی و هارون در برابر قوم اسرائیل به خاک افتادند. 6 یوشع پسر نون و کالیب پسر یَفُنّه که جزو کسانی بودند که به بررسی سرزمین کنعان رفته بودند، جامهٔ خود را چاک زدند 7 و به همهٔ قوم خطاب کرده، گفتند: «سرزمینی که بررسی کردیم سرزمین بسیار خوبی است. 8 اگر خداوند از ما راضی است، ما را به سلامت به این سرزمین خواهد رساند و آن را به ما خواهد داد، سرزمینی که به شیر و عسل در آن جاریست. 9 پس بر ضد خداوند قیام نکنید و از مردم آن سرزمین نترسید، چون شکست دادن آنها برای ما مثل آب خوردن است. خداوند با ماست، ولی آنان پشتیبانی ندارند. از آنها نترسید!»
10 ولی کل جماعت میگفتند که باید ایشان را سنگسار کرد. آنگاه حضور پرجلال خداوند در خیمهٔ ملاقات بر تمامی بنیاسرائیل نمایان گردید 11 و خداوند به موسی فرمود: «تا به کی این قوم مرا اهانت میکنند؟ آیا بعد از همهٔ این معجزاتی که در میان آنها کردهام باز به من ایمان نمیآورند؟ 12 من ایشان را طرد کرده، با بلایی هلاک میکنم و از تو قومی بزرگتر و نیرومندتر به وجود میآورم.»
13 موسی به خداوند عرض کرد: «اما وقتی مصریها این را بشنوند چه خواهند گفت؟ آنها خوب میدانند که تو با چه قدرت عظیمی قوم خود را نجات دادی. 14 مصریها این موضوع را برای ساکنان این سرزمین تعریف خواهند کرد. آنها شنیدهاند که تو، ای خداوند، با ما هستی، و ای خداوند، تو رو در رو به قومت آشکار میشوی و ابر تو بالای سر ما قرار میگیرد و با ستون ابر و آتش، شب و روز ما را هدایت مینمایی. 15 حال اگر تمام قوم خود را بکشی، مردمی که شهرت تو را شنیدهاند خواهند گفت: 16 ”خداوند ناچار شد آنها را در بیابان بکشد، چون نتوانست این قوم را به سرزمینی که سوگند خورده بود به آنها بدهد، برساند.“
17 «حال، ای خداوند، التماس میکنم قدرت عظیمت را به ما نشان دهی. زیرا خود فرمودهای: 18 ”یهوه دیرخشم است و پرمحبت، و آمرزندۀ گناه و عصیان. اما گناه را بدون سزا نمیگذارد و به خاطر گناه پدران، فرزندان را تا نسل سوم و چهارم مجازات میکند.“ 19 خداوندا، از تو استدعا میکنم گناهان این قوم را به خاطر محبت عظیم خود ببخشی همچنانکه از روزی که سرزمین مصر را پشت سر گذاشتیم آنها را مورد عفو خود قرار دادهای.»
20 پس خداوند فرمود: «من آنها را چنانکه استدعا کردهای میبخشم. 21 ولی به حیات خودم و به حضور پرجلال خداوند که زمین را پر کرده است سوگند که 22 هیچکدام از آنانی که جلال و معجزات مرا در مصر و در بیابان دیدهاند و بارها از اطاعت کردن از من سر باز زدهاند 23 حتی موفق به دیدن سرزمینی که به اجدادشان سوگند خورده بودم به آنها بدهم، نخواهند شد. هیچیک از آنها که مرا اهانت کردند سرزمین موعود را نخواهند دید. 24 ولی خدمتگزار من کالیب شخصیت دیگری دارد و پیوسته از صمیم قلب مرا اطاعت کرده است. او را به سرزمینی که برای بررسی آن رفته بود خواهم برد و نسل او مالک آن خواهد شد. 25 پس حال که عمالیقیها و کنعانیها ساکن این درهها هستند، فردا از سمت دریای سرخ به بیابان کوچ کنید.»
26 سپس خداوند به موسی و هارون گفت: 27 «این قوم بدکار و شرور تا به کی از من شکایت میکنند؟ من شکایتهای بنیاسرائیل را که بر ضد من به عمل آوردهاند، شنیدهام. 28 به ایشان بگو خداوند چنین میفرماید: ”به حیات خود قسم که مطابق آنچه از شما شنیدم، انجام خواهم داد. 29 همهٔ شما در این بیابان خواهید مرد، یعنی همۀ شما که سرشماری شدهاید، از بیست ساله و بالاتر، و از دست من شکایت کردهاید. 30 هیچیک از شما وارد سرزمینی که سوگند خوردم به شما بدهم، نخواهید شد. فقط کالیب پسر یَفُنّه و یوشع پسر نون وارد آنجا خواهند شد. 31 شما گفتید که فرزندانتان اسیر ساکنان آن سرزمین میشوند؛ ولی برعکس، من آنها را به سلامت به آن سرزمین میبرم و ایشان مالک سرزمینی خواهند شد که شما آن را رد کردید. 32 اما لاشههای شما در این بیابان خواهد افتاد. 33 فرزندانتان به خاطر بیایمانی شما چهل سال در این بیابان سرگردان خواهند بود تا آخرین نفر شما در بیابان بمیرد. 34 همانطور که افراد شما مدت چهل روز سرزمین موعود را بررسی کردند، شما نیز مدت چهل سال در بیابان سرگردان خواهید بود، یعنی یک سال برای هر روز، و به این ترتیب چوب گناهان خود را خواهید خورد و خواهید فهمید که مخالفت با من چه سزایی دارد.“ 35 شما ای قوم شرور که بر ضد من جمع شدهاید در این بیابان خواهید مرد. من که خداوند هستم این را گفتهام.»
36 آن مردانی که موسی برای بررسی سرزمین کنعان فرستاده بود و در بازگشت با آوردن اخبار بد، تمامی قوم را به سرکشی علیه خداوند برانگیختند، 37 در حضور خداوند به بلا گرفتار و هلاک شدند. 38 از میان کسانی که به بررسی زمین رفته بودند فقط یوشع و کالیب زنده ماندند.
39 وقتی موسی سخنان خداوند را به گوش قوم اسرائیل رسانید، آنها به تلخی گریستند. 40 آنها روز بعد، صبح زود برخاستند و به بلندیهای کوهستان رفتند. آنها میگفتند: «ما میدانیم که گناه کردهایم، ولی حالا آمادهایم به سوی سرزمینی برویم که خداوند به ما وعده داده است.»
41 موسی گفت: «اما شما با این کارتان از فرمان خداوند در مورد بازگشت به بیابان سرپیچی میکنید، پس بدانید که موفق نخواهید شد. 42 نروید، زیرا دشمنانتان شما را شکست خواهند داد، چون خداوند با شما نیست. 43 شما با عمالیقیها و کنعانیها روبرو شده، در جنگ کشته خواهید شد. خداوند با شما نخواهد بود، زیرا شما از پیروی او برگشتهاید.»
44 ولی آنها به سخنان موسی توجهی نکردند و با اینکه صندوق عهد خداوند و موسی از اردوگاه حرکت نکرده بودند، خودسرانه روانهٔ بلندیهای کوهستان شدند. 45 آنگاه عمالیقیها و کنعانیهای ساکن کوهستان، پایین آمدند و به قوم اسرائیل حمله کرده، آنان را شکست دادند و تا حرما تعقیب نمودند.
Chapter 15
قوانین قربانی
1 خداوند به موسی فرمود: 2 «این دستورها را به قوم اسرائیل بده: وقتی ساکن سرزمینی شدید که من به شما میدهم، 3 قربانیهای مخصوص به خداوند تقدیم خواهید کرد تا هدایای خوشبو برای خداوند باشد. این هدایا میتوانند به شکل قربانی سوختنی، قربانی نذری، قربانی اختیاری و یا قربانی اعیاد باشند که از میان گلۀ گوسفند و بز یا رمۀ گاو تقدیم میشوند. 4 هرگاه این هدایا را به خداوند تقدیم میکنید، باید هدیۀ آردی شامل یک دهم ایفه [1] آرد مرغوب مخلوط با یک چهارم هین [2] روغن نیز تقدیم کنید. 5 همچنین همراه قربانی سوختنی یا قربانی مخصوص، برای هر برّه یک چهارم هین شراب نیز به عنوان هدیهٔ نوشیدنی تقدیم شود.
6 «اگر قربانی قوچ باشد، دو دهم ایفه آرد مرغوب، آمیخته با یک سوم هین روغن تقدیم شود، 7 و نیز یک سوم هین شراب بهعنوان هدیۀ نوشیدنی. این را همچون هدیهای خوشبو به خداوند تقدیم کنید.
8 «هرگاه گوسالۀ نری به عنوان قربانی سوختنی یا قربانی نذری یا قربانی سلامتی به خداوند تقدیم میکنید، 9 هدیهٔ آردی همراه آن باید شامل سه دهمِ ایفه آرد مرغوب، آمیخته با نیم هین روغن 10 و هدیهٔ نوشیدنی آن، نیم هین شراب باشد. این هدیه، هدیهای مخصوص و خوشبو برای خداوند خواهد بود.
11 «پس برای قربانی هر گاو، قوچ یا برّه یا بزغاله چنین عمل کنید. 12 برای هر قربانیای که تقدیم میکنید، این دستورها باید رعایت شود. 13 هر اسرائیلی بومی که هدیۀ مخصوص به عنوان هدیۀ خوشبو به خداوند تقدیم میکند، باید این دستورها را رعایت کند. 14 و اگر میهمان شما یا غریبی که در میان شما ساکن است بخواهد هدیۀ مخصوصی به عنوان هدیۀ خوشبو به خداوند تقدیم کند، باید همین دستورها را رعایت کند. 15 اسرائیلی بومی و شخص غریب در پیشگاه خداوند یکسانند و تابع یک قانونند. این است قانونی ابدی برای همۀ نسلهای شما. 16 برای شما و غریبی که در میان شما ساکن است یک حکم و یک قانون خواهد بود.»
17 خداوند به موسی فرمود: 18 «این دستورها را به قوم اسرائیل بده:
«وقتی به سرزمینی که میخواهم به شما بدهم وارد شدید، 19 هرگاه از محصول آن زمین بخورید باید قسمتی از آن را به عنوان هدیهٔ مخصوص به خداوند تقدیم کنید. 20 قرص نانی از نخستین گندمی که آرد میکنید درست کنید و آن را بهعنوان هدیه مقدّس تقدیم کنید، همانگونه که در نخستین برداشت خرمن انجام میدهید. 21 این هدیهای است سالیانه از نخستین خمیر نان شما که باید نسل اندر نسل به خداوند تقدیم شود.
22 «هرگاه شما ناخواسته در انجام این دستورهایی که خداوند بهوسیلهٔ موسی به شما داده است کوتاهی کنید، 23 و نسلهای شما در آینده از انجام آنچه خداوند به موسی داده است کوتاهی کنند، 24 اگر این کار، ناخواسته و بدون آگاهی جماعت انجام شده باشد، آنگاه تمامی جماعت باید یک گوسالۀ نر برای قربانی سوختنی به عنوان هدیۀ خوشبو برای خداوند تقدیم کنند. این قربانی باید طبق معمول با هدیهٔ آردی و هدیهٔ نوشیدنی و نیز یک بز نر برای قربانی گناه تقدیم گردد. 25 کاهن برای تمام قوم اسرائیل کفاره نماید و ایشان بخشیده خواهند شد، زیرا ندانسته مرتکب اشتباه شدهاند و برای این عمل خود، به حضور خداوند قربانی سوختنی و نیز قربانی گناه تقدیم نمودهاند. 26 تمام بنیاسرائیل و غریبانی که در میان ایشان ساکنند، آمرزیده میشوند، زیرا این اشتباه متوجه تمام جماعت میباشد.
27 «اگر این اشتباه را فقط یک نفر مرتکب شود، در آن صورت باید یک بز مادهٔ یک ساله را به عنوان قربانی گناه تقدیم نماید 28 و کاهن در حضور خداوند برایش کفاره کند و او بخشیده خواهد شد. 29 این قانون شامل حال غریبانی که در میان شما ساکنند نیز میشود.
30 «ولی کسی که دانسته مرتکب چنین اشتباهی شود، خواه اسرائیلی باشد، خواه غریب، نسبت به خداوند، گناه کرده است و باید از میان قوم خود منقطع شود، 31 زیرا او کلام خداوند را خوار شمرده و از حکم او سرپیچی کرده است. او بدون شک باید منقطع شود و تقصیرش بر گردنش خواهد بود.»
مردی که قانون روز شَبّات را شکست
32 یک روز که قوم اسرائیل در بیابان بودند، مردی به هنگام جمعآوری هیزم در روز شبّات، غافلگیر شد. 33 پس او را گرفته، پیش موسی و هارون و سایر رهبران بردند. 34 ایشان او را به زندان انداختند، زیرا روشن نبود که در این مورد چه باید کرد.
35 خداوند به موسی فرمود: «این شخص باید کشته شود. تمام قوم اسرائیل او را در خارج از اردوگاه سنگسار کنند تا بمیرد.»
36 پس او را از اردوگاه بیرون برده، همانطور که خداوند امر فرموده بود وی را کشتند.
منگولهها
37 خداوند به موسی فرمود: 38 «به قوم اسرائیل بگو که برای لبۀ لباسهای خود منگولههایی درست کنند. این حکمی است که باید نسل اندر نسل رعایت شود. منگولهها را با نخ آبی به حاشیهٔ لباس خود وصل نمایند. 39 هدف از این قانون آنست که هر وقت منگولهها را ببینید، احکام خداوند را به یاد آورده، آنها را اجرا کنید و به دنبال شهوتهای دل و چشم خود که شما را به هرزگی میکشند، نروید. 40 این قانون به شما یادآوری خواهد کرد که همۀ فرمانهای مرا به یاد آورده، آنها را اجرا کنید، و برای خدای خود مقدّس باشید. 41 من یهوه، خدای شما هستم که شما را از مصر بیرون آوردم. من یهوه، خدای شما هستم!»
Chapter 16
شورش قورح، داتان و ابیرام
1-2 ۱و۲ یک روز قورح پسر یصهار نوهٔ قهات از قبیلهٔ لاوی، با داتان و ابیرام پسران الیاب و اون پسر فالت که هر سه از قبیلهٔ رئوبین بودند با هم توطئه کردند که علیه موسی شورش کنند. دویست و پنجاه نفر از سران معروف اسرائیل که توسط مردم انتخاب شده بودند در این توطئه شرکت داشتند.
3 ایشان نزد موسی و هارون رفته گفتند: «شما از حد خود تجاوز میکنید! شما از هیچکدام از ما بهتر نیستید. همهٔ قوم اسرائیل مقدّسند و خداوند با همگی ما میباشد؛ پس چه حقی دارید خود را در رأس قوم خداوند قرار دهید؟»
4 موسی وقتی سخنان ایشان را شنید به خاک افتاد. 5 سپس به قورح و آنانی که با او بودند گفت: «فردا صبح خداوند به شما نشان خواهد داد چه کسی به او تعلق دارد و مقدّس است. خداوند فقط به کسانی که خود برگزیده است اجازه خواهد داد به حضور او وارد شوند. 6-7 ۶و۷ ای قورح، تو و تمام کسانی که با تو هستند فردا صبح، آتشدانها گرفته، آتش در آنها بگذارید و در حضور خداوند بخور در آنها بریزید. آنگاه خواهیم دید خداوند چه کسی را انتخاب کرده است. ای پسران لاوی، این شما هستید که از حد خود تجاوز میکنید!»
8-9 ۸و۹ موسی به قورح و آنانی که با او بودند گفت: «ای لاویان گوش دهید. آیا به نظر شما این امر کوچکی است که خدای اسرائیل شما را از میان تمام قوم اسرائیل برگزیده است تا در خیمهٔ مقدّس خداوند کار کنید و به او نزدیک باشید و برای خدمت به قوم در حضور آنها بایستید؟ 10 آیا این وظیفه را که خداوند فقط به شما لاویان داده است ناچیز میدانید که اکنون خواهان مقام کاهنی هم هستید؟ 11 با این کار در واقع بر ضد خداوند قیام کردهاید. مگر هارون چه کرده است که از او شکایت میکنید؟»
12 بعد موسی به دنبال داتان و ابیرام پسران الیاب فرستاد، ولی آنها نیامدند 13 و در جواب گفتند: «مگر این امر کوچکی است که تو ما را از سرزمین حاصلخیز مصر بیرون آوردی تا در این بیابان بیآب و علف از بین ببری و حالا هم خیال داری بر ما حکومت کنی؟ 14 از این گذشته، هنوز که ما را به سرزمین حاصلخیزی که وعده داده بودی نرسانیدهای و مزرعه و تاکستانی به ما ندادهای. چه کسی را میخواهی فریب دهی؟ ما نمیخواهیم بیاییم.»
15 پس موسی بسیار خشمناک شده، به خداوند گفت: «قربانیهای ایشان را قبول نکن! من حتی الاغی هم از ایشان نگرفتهام و زیانی به یکی از آنها نرسانیدهام.»
16 موسی به قورح گفت: «تو و تمامی یارانت فردا صبح به حضور خداوند بیایید، هارون نیز اینجا خواهد بود. 17 فراموش نکنید آتشدانها را با خودتان آورده، بخور بر آنها بگذارید. هر کس یک آتشدان، یعنی جمعاً دویست و پنجاه آتشدان با خودتان بیاورید. هارون هم با آتشدان خود به حضور خداوند بیاید.»
18 آنها همین کار را کردند. همگی آتشدانهای خود را آورده، روشن کردند و بخور بر آنها گذاشتند و با موسی و هارون کنار مدخل خیمهٔ ملاقات ایستادند. 19 در این بین، قورح تمامی قوم اسرائیل را علیه موسی و هارون تحریک کرده بود و همگی آنها نزد در خیمۀ ملاقات جمع شده بودند. آنگاه حضور پرجلال خداوند بر تمام قوم اسرائیل نمایان شد. 20 خداوند به موسی و هارون فرمود: 21 «از کنار این قوم دور شوید تا بیدرنگ آنها را هلاک کنم.»
22 ولی موسی و هارون رو به خاک نهاده، عرض کردند: «ای خدایی که خدای تمام افراد بشر هستی، آیا به خاطر گناه یک نفر، نسبت به تمامی قوم خشمگین میشوی؟»
23-24 ۲۳و۲۴ خداوند به موسی فرمود: «پس به بنیاسرائیل بگو که از کنار خیمههای قورح و داتان و ابیرام دور شوند.»
25 پس موسی در حالی که مشایخ اسرائیل او را همراهی میکردند به سوی خیمههای داتان و ابیرام شتافت. 26 او به قوم اسرائیل گفت: «از اطراف خیمههای این مردان بدکار دور شوید و به چیزی که مال آنهاست دست نزنید مبادا شریک گناهان ایشان شده، با ایشان هلاک شوید.»
27 پس قوم اسرائیل از اطراف خیمههای قورح و داتان و ابیرام دور شدند. داتان و ابیرام با زنان و پسران و اطفال خود از خیمههایشان بیرون آمده، دم در ایستادند.
28 موسی گفت: «حال خواهید دانست که خداوند مرا فرستاده است تا تمامی این کارها را انجام بدهم و اینکه به ارادهٔ خودم کاری نکردهام. 29 اگر این مردان به مرگ طبیعی یا در اثر تصادف یا بیماری بمیرند، پس خداوند مرا نفرستاده است. 30 اما اگر خداوند معجزهای نموده، زمین باز شود و ایشان را با هر چه که دارند ببلعد و زنده به گور شوند، آنگاه بدانید که این مردان به خداوند اهانت کردهاند.»
31 به محض اینکه سخنان موسی تمام شد، ناگهان زمین زیر پای قورح و داتان و ابیرام دهان گشود 32 و آنها را با خانوادهها و همدستانی که با آنها ایستاده بودند، همراه با دار و ندارشان، فرو برد. 33 پس به این ترتیب، زمین بر ایشان به هم آمد و ایشان زنده به گور شدند و از بین رفتند. 34 اسرائیلیهایی که نزدیک آنها ایستاده بودند از فریاد آنها پا به فرار گذاشتند، چون ترسیدند زمین، ایشان را هم به کام خود فرو برد. 35 سپس آتشی از جانب خداوند فرود آمد و آن دویست و پنجاه نفری را که بخور تقدیم میکردند، سوزانید.
36-38 خداوند به موسی فرمود: «به العازار پسر هارون کاهن بگو که آن آتشدانها را از داخل آتش بیرون آورد، چون آنها وقف خداوند شده، مقدّس میباشند. او باید خاکستر آتشدانهای این مردانی را که به قیمت جان خود گناه کردند دور بریزد. بعد آتشدانها را در هم کوبیده، از آن ورقهای برای پوشش مذبح درست کند، زیرا این آتشدانها مقدّسند. این پوشش مذبح برای قوم اسرائیل، خاطرهٔ عبرتانگیزی خواهد بود.»
39 پس العازار کاهن، آن آتشدانهای مفرغین را گرفته، در هم کوبید و از آن ورقهای فلزی برای پوشش مذبح ساخت، 40 تا برای قوم اسرائیل عبرتی باشد که هیچکس، غیر از نسل هارون، جرأت نکند در حضور خداوند بخور بسوزاند، مبادا همان بلایی بر سرش آید که بر سر قورح و طرفدارانش آمد. بدین ترتیب آنچه خداوند به موسی فرموده بود، عملی گردید.
41 اما فردای همان روز، بنیاسرائیل دوباره علیه موسی و هارون زبان به شکایت گشودند و گفتند: «شما قوم خداوند را کشتهاید!»
42 ولی وقتی آنها دور موسی و هارون را گرفته بودند ناگهان ابر، خیمۀ ملاقات را پوشاند و حضور پرجلال خداوند نمایان شد. 43-44 ۴۳و۴۴ موسی و هارون آمدند و کنار در خیمهٔ ملاقات ایستادند و خداوند به موسی فرمود: 45 «از کنار این قوم دور شوید تا بیدرنگ آنها را هلاک کنم.» ولی موسی و هارون در حضور خداوند به خاک افتادند.
46 موسی به هارون گفت: «آتشدان خود را برداشته، آتش از روی مذبح در آن بگذار و بخور بر آن بریز و فوراً به میان قوم ببر و برای ایشان کفاره کن تا گناهانشان آمرزیده شود، زیرا خشم خداوند بر ایشان افروخته و بلا شروع شده است.»
47 هارون مطابق دستور موسی عمل کرد و به میان قوم شتافت، زیرا بلا شروع شده بود، پس بخور بر آتش نهاد و برای ایشان کفاره نمود. 48 او بین زندگان و مردگان ایستاد و بلا متوقف شد. 49 با این حال، علاوه بر آنانی که روز پیش با قورح به هلاکت رسیده بودند چهارده هزار و هفتصد نفر دیگر هم مردند. 50 هارون نزد موسی به در خیمهٔ ملاقات بازگشت و بدین ترتیب بلا رفع شد.
Chapter 17
عصای هارون شکوفه میآورد
1-3 خداوند به موسی فرمود: «به قوم اسرائیل بگو که هر یک از رهبران قبایلشان، یک عصا پیش تو بیاورند و تو اسم هر یک از آنها را روی عصایش بنویس. نام هارون باید روی عصای قبیلهٔ لاوی نوشته شود. 4 این عصاها را در اتاق درونی خیمهٔ ملاقات، همان جایی که با شما ملاقات میکنم، جلوی صندوق عهد بگذار. 5 بهوسیلهٔ این عصاها مردی را که برگزیدهام معرفی خواهم کرد، چون عصای او شکوفه خواهد آورد، و سرانجام این همهمه و شکایت که علیه شما به وجود آمده است پایان خواهد یافت.»
6 موسی این دستور را به قوم اسرائیل داد و رهبران دوازده قبیلهٔ اسرائیل، از جمله هارون، هر یک عصایی نزد موسی آوردند. 7 وی آنها را در اتاق درونی خیمهٔ عبادت در حضور خداوند گذاشت. 8 روز بعد، موسی به آنجا رفت و دید عصای هارون که معرف قبیلهٔ لاوی بود شکفته و گل کرده و بادام داده است!
9 موسی عصاها را از حضور خداوند بیرون آورد تا به بنیاسرائیل نشان دهد. پس از اینکه همه، عصاها را دیدند، هر یک از رهبران، عصای خود را پس گرفتند. 10 سپس خداوند به موسی فرمود که عصای هارون را در کنار صندوق عهد بگذارد تا هشداری به این قوم سرکش باشد که بدانند اگر به شکایت خود پایان ندهند، از بین خواهند رفت. 11 پس موسی همانطور که خداوند به او دستور داد عمل کرد.
12-13 ۱۲و۱۳ ولی بنیاسرائیل بیش از پیش زبان به شکایت گشودند و گفتند: «دیگر امیدی برای ما نیست! هر کسی که به خیمهٔ عبادت خداوند نزدیک شود میمیرد؛ بنابراین همهٔ ما هلاک خواهیم شد!»
Chapter 18
وظایف کاهنان و لاویان
1 آنگاه خداوند به هارون فرمود: «تو و پسرانت و خانوادهات در برابر هر نوع بیحرمتی به این مکان مقدّس مسئول هستید. برای هر نوع عمل ناشایستی که در خدمت کاهنی صورت بگیرد، شما باید جوابگو باشید. 2-3 ۲و۳ بستگان تو، یعنی قبیلهٔ لاوی، دستیاران تو خواهند بود و تو را در کارهای مربوط به خیمهٔ عبادت کمک خواهند کرد، ولی انجام وظایف مقدّس در داخل خیمهٔ عبادت فقط به عهدهٔ تو و پسرانت میباشد. لاویان باید مواظب باشند به مذبح و هیچیک از اشیاء مقدّس دست نزنند و گرنه هم تو را و هم ایشان را هلاک خواهم کرد. 4 لاویان باید در همۀ کارهای مربوط به خیمۀ ملاقات همراه شما باشند، ولی کسی که از قبیلهٔ لاوی نباشد نباید در این خدمت مقدّس تو را یاری دهد. 5 به خاطر داشته باش که انجام وظایف مقدّس عبادتگاه و مذبح فقط به عهدهٔ کاهنان است. اگر از این دستورها پیروی کنید خشم خداوند دیگر بر شما نازل نخواهد شد. 6 من لاویان را که از بستگان تو هستند از میان بنیاسرائیل انتخاب کردهام. ایشان را که وقف خداوند شدهاند همچون هدیه به شما میدهم تا در خیمهٔ ملاقات، وظایف خود را انجام دهند. 7 ولی تو و پسرانت که کاهن هستید، باید شخصاً تمام خدمات مقدّس مذبح و قدسالاقداس را انجام دهید، چون خدمت کاهنی عطای خاصی است که آن را تنها به شما دادهام. هر فرد دیگری که بخواهد این کار را انجام دهد کشته خواهد شد.»
هدایای کاهنان و لاویان
8 خداوند این دستورها را به هارون داد: «شما کاهنان، مسئول دریافت هدایایی هستید که قوم اسرائیل برای من میآورند. تمام هدایای مخصوصی که به من تقدیم میشود از آن تو و پسرانت خواهد بود و این یک قانون دائمی است. 9 از بین هدایای بسیار مقدّسی که بر مذبح سوخته نمیشود، این هدایا مال شماست: هدایای آردی، قربانیهای گناه و قربانیهای جبران. 10 افراد مذکر باید در جای بسیار مقدّسی آنها را بخورند. 11 تمام هدایای مخصوص دیگری که قوم اسرائیل با تکان دادن آنها در برابر مذبح به من تقدیم میکنند، از آن شما و پسران و دختران شماست. همهٔ اهل خانهتان میتوانند از این هدایا بخورند، مگر اینکه کسی در آن وقت نجس باشد.
12 «نوبر محصولاتی که بنیاسرائیل به خداوند تقدیم میکنند، از آن شماست، یعنی بهترین قسمت روغن زیتون، شراب، غله، 13 و هر نوع محصول دیگر که برای خداوند میآورند. اهالی خانهتان میتوانند از اینها بخورند، مگر اینکه در آن وقت نجس باشند. 14 پس هر چه که وقف خداوند شود، از آن شماست. 15 نخستزادگان بنیاسرائیل و نیز نخستزادههای حیوانات که وقف خداوند میشوند، از آن شماست. ولی هرگز نباید نخستزادهٔ حیواناتی را که من خوردن گوشت آنها را حرام کردهام و نیز نخستزادگان انسان را قبول کنید. 16 هر کسی که صاحب اولین پسر شود باید برای آن، پنج مثقال نقره برحسب مثقال عبادتگاه، به شما بپردازد. او باید این مبلغ را وقتی پسرش یک ماهه شد، بیاورد.
17 «ولی نخستزادهٔ گاو و گوسفند و بز را نمیتوان بازخرید نمود. آنها باید برای خداوند قربانی شوند. خون آنها را باید بر مذبح پاشید و چربیشان را سوزانید. این هدیه، هدیهای مخصوص و خوشبو برای خداوند است. 18 گوشت این حیوانات مانند گوشت سینه و ران راست هدیهٔ مخصوص، مال شماست. 19 آری، من تمامی این هدایای مخصوصی را که قوم اسرائیل برای من میآورند تا ابد به شما بخشیدهام. اینها برای خوراک شما و خانوادههایتان میباشد و این عهدی است دائمی بین خداوند و شما و نسلهای آیندهٔ شما.»
20 و خداوند به هارون گفت: «شما کاهنان نباید هیچ ملک و دارایی در سرزمین اسرائیل داشته باشید، چون ملک و ثروت شما، من هستم.
21 «دهیکهایی را که بنیاسرائیل تقدیم میکنند، من به قبیلهٔ لاوی، در مقابل خدمت آنها در خیمۀ ملاقات، دادهام.
22 «از این پس، غیر از کاهنان و لاویان هیچ اسرائیلی دیگری حق ندارد وارد خیمهٔ ملاقات بشود، مبادا مجرم شناخته شود و بمیرد. 23 فقط لاویان باید کارهای خیمهٔ ملاقات را انجام دهند و اگر از این لحاظ کوتاهی کنند، مقصر خواهند بود. در میان شما این یک قانون دائمی خواهد بود. لاویان در اسرائیل نباید صاحب ملک باشند؛ 24 چون دهیکهای قوم اسرائیل که به صورت هدیهٔ مخصوص به خداوند تقدیم میشود، از آن لاویان خواهد بود. این میراث ایشان است و ایشان ملکی در سرزمین اسرائیل نخواهند داشت.»
25-26 ۲۵و۲۶ همچنین خداوند به موسی فرمود به لاویان بگوید: «یک دهم عشریههایی را که از بنیاسرائیل دریافت میکنید به صورت هدیهٔ مخصوص به خداوند تقدیم کنید. 27 خداوند، این هدیهٔ مخصوص را به عنوان هدیهٔ نوبر محصولات غله و شراب شما، منظور خواهد نمود. 28-29 ۲۸و۲۹ این یک دهم عشریهها که به عنوان سهم خداوند تقدیم میشود باید از بهترین قسمت عشریهها باشد. آن را به هارون کاهن بدهید. 30 وقتی بهترین قسمت را تقدیم کردید، بقیهٔ هدایا را میتوانید برای خود بردارید، همانگونه که مردم پس از تقدیم هدایا، بقیهٔ محصول را برای خود نگه میدارند. 31 شما و خانوادههایتان، میتوانید آن را در هر جایی که میخواهید بخورید، زیرا این مزد خدمتی است که در خیمهٔ ملاقات انجام میدهید. 32 شما لاویان به سبب خوردن این هدایا مقصر نخواهید بود مگر اینکه از دادن یک دهم از بهترین قسمت آن به کاهنان، ابا نمایید. اگر این قسمت را به کاهنان ندهید، نسبت به هدایای مقدّس قوم اسرائیل بیحرمتی کردهاید و سزای شما مرگ است.»
Chapter 19
آب طهارت
1 خداوند به موسی و هارون فرمود: 2 «این است فریضهای که خداوند در شریعت خود امر فرموده است تا انجام شود: به بنیاسرائیل بگویید که یک گوسالۀ ماده سرخ و بیعیب که هرگز یوغ بر گردنش گذاشته نشده باشد بیاورند 3 و آن را به اِلعازار کاهن بدهند تا وی آن را از اردوگاه بیرون ببرد و یک نفر در حضور او سر آن را ببرد. 4 اِلعازار کمی از خون گاو را گرفته با انگشت خود هفت بار آن را به طرف جلوی خیمهٔ ملاقات بپاشد. 5 بعد در حضور او لاشهٔ گاو با پوست و گوشت و خون و سرگین آن سوزانده شود. 6 العازار چوب سرو و شاخههای زوفا و نخ قرمز گرفته، آنها را به داخل این تودهٔ مشتعل بیندازد. 7 پس از آن باید لباسهایش را شسته، غسل کند و سپس به اردوگاه بازگردد، ولی تا عصر، نجس خواهد بود. 8 کسی که گاو را سوزانده باید لباسهایش را شسته، غسل کند. او نیز تا عصر نجس خواهد بود. 9 بعد یک نفر که نجس نباشد خاکستر گاو را جمع کند و خارج از اردوگاه در محلی پاک بگذارد تا قوم اسرائیل از آن برای تهیهٔ آب طهارت که جهت رفع گناه است، استفاده کنند. 10 همچنین کسی که خاکستر گاو را جمع میکند باید لباسهایش را بشوید. او نیز تا عصر نجس خواهد بود. این قانونی است همیشگی برای قوم اسرائیل و غریبی که در میان ایشان ساکن است.
11 «هر کس با جنازهای تماس پیدا کند تا هفت روز نجس خواهد بود. 12 او باید در روز سوم و هفتم خودش را با آن آب، طاهر سازد، آنگاه پاک خواهد شد. ولی اگر در روز سوم و هفتم این کار را نکند، نجس خواهد بود. 13 کسی که با جنازهای تماس پیدا کند، ولی خودش را با آن آب طاهر نسازد، نجس باقی خواهد ماند، زیرا آب طهارت به روی او پاشیده نشده است. چنین شخصی باید از میان قوم اسرائیل رانده شود، زیرا خیمۀ عبادت خداوند را نجس کرده است.
14 «وقتی شخصی در خیمهای میمیرد، این مقررات باید رعایت گردد: ساکنان آن خیمه و هر که وارد آن شود، تا هفت روز نجس خواهند بود. 15 تمام ظروفِ بدون سرپوش واقع در آن خیمه نیز نجس خواهد بود. 16 هر کسی که در صحرا با نعش شخصی که در جنگ کشته شده و یا به هر طریق دیگری مرده باشد تماس پیدا کند، و یا حتی دست به استخوان یا قبری بزند، تا هفت روز نجس خواهد بود.
17 «برای اینکه شخص نجس طاهر شود، باید خاکستر گاو سرخ را که برای رفع گناه، قربانی شده است در ظرفی ریخته روی آن، آب روان بریزد. 18 بعد، شخصی که نجس نباشد شاخههای زوفا را گرفته، در آن آب فرو ببرد و با آن، آب را روی خیمه و روی تمام ظروفی که در خیمه است و روی هر کسی که در خیمه بوده و یا به استخوان انسان مرده، نعش یا قبری دست زده، بپاشد. 19 آب طهارت بایستی در روز سوم و هفتم روی شخص نجس پاشیده شود. در روز هفتم شخص نجس باید لباسهایش را بشوید و با آب غسل کند. او عصر همان روز از نجاست پاک خواهد بود.
20 «اما کسی که نجس شود، ولی خود را طاهر نسازد، نجس باقی خواهد ماند؛ زیرا آب طهارت به روی او پاشیده نشده است. چنین شخصی باید از میان قوم اسرائیل رانده شود، زیرا خیمۀ عبادت خداوند را نجس کرده است. 21 این یک قانون همیشگی برای قوم است. کسی که آب طهارت را میپاشد باید بعد، لباسهای خود را بشوید. هر که به آن آب دست بزند تا غروب نجس خواهد بود، 22 و هر چیزی که دست شخص نجس به آن بخورد و نیز هر که آن را لمس کند تا عصر نجس خواهد بود.»
Chapter 20
از صخره آب جاری میشود
1 قوم اسرائیل در ماه اول سال به بیابان صین رسیدند و در قادش اردو زدند. مریم در آنجا فوت کرد و او را به خاک سپردند. 2 در آن مکان آب نبود، پس قوم اسرائیل دوباره علیه موسی و هارون شوریدند 3 و زبان به اعتراض گشوده، گفتند: «ای کاش ما هم با برادرانمان در حضور خداوند میمردیم! 4 چرا جماعت خداوند را به این بیابان آوردید تا ما با گلههایمان در اینجا بمیریم؟ 5 چرا ما را از مصر به این زمین خشک آوردید که در آن نه غله هست نه انجیر، نه مو و نه انار! در اینجا حتی آب هم پیدا نمیشود که بنوشیم!»
6 موسی و هارون از مردم دور شدند و در کنار در خیمهٔ ملاقات رو به خاک نهادند و حضور پرجلال خداوند بر ایشان نمایان شد.
7 خداوند به موسی فرمود: 8 «عصا را که در جلوی صندوق عهد است بردار. سپس تو و هارون قوم اسرائیل را جمع کنید و در برابر چشمان ایشان به این صخره بگویید که آب خود را جاری سازد. آنگاه از آبی که از صخره بیرون میآید به قوم اسرائیل و تمام حیواناتشان خواهید نوشاند.»
9 پس، موسی چنانکه به او گفته شد عمل کرد. او عصا را از حضور خداوند برداشت، 10 سپس به کمک هارون قوم را در نزدیکی آن صخره جمع کرده، به ایشان گفت: «ای آشوبگران بشنوید! آیا ما باید از این صخره برای شما آب بیرون بیاوریم؟»
11 آنگاه موسی عصا را بلند کرده، دو بار به صخره زد و آب فوران نموده، قوم اسرائیل و حیواناتشان از آن نوشیدند.
12 اما خداوند به موسی و هارون فرمود: «چون شما به من اعتماد نکردید [1] و در نظر قوم اسرائیل حرمت قدوسیت مرا نگه نداشتید، شما آنها را به سرزمینی که به ایشان وعده دادهام رهبری نخواهید کرد.»
13 این مکان «مَریبه» (یعنی «منازعه») نامیده شد، چون در آنجا بود که قوم اسرائیل با خداوند منازعه کردند و در همان جا بود که خداوند ثابت کرد که قدوس است.
ادوم به اسرائیل اجازهٔ عبور نمیدهد
14 زمانی که موسی در قادش بود، قاصدانی نزد پادشاه ادوم فرستاد و گفت: «ما از نسل برادر تو اسرائیل هستیم [2] و تو سرگذشت غمانگیز ما را میدانی 15 که چطور اجداد ما به مصر رفته، سالهای سال در آنجا ماندند و بردهٔ مصریها شدند. 16 اما وقتی که به درگاه خداوند فریاد برآوردیم، او دعای ما را مستجاب فرمود و فرشتهای فرستاده ما را از مصر بیرون آورد. حالا ما در قادش هستیم و در مرز سرزمین تو اردو زدهایم. 17 خواهش میکنیم به ما اجازه دهی از داخل مملکت تو عبور کنیم. از میان مزارع و باغهای انگور شما عبور نخواهیم کرد و حتی از چاههای شما آب نخواهیم نوشید، بلکه از شاهراه خواهیم رفت و از آن خارج نخواهیم شد تا از خاک کشورتان بیرون رویم.»
18 ولی پادشاه ادوم گفت: «داخل نشوید! اگر بخواهید وارد سرزمین من شوید با لشکر به مقابلهٔ شما خواهم آمد.»
19 فرستادگان اسرائیلی در جواب گفتند: «ای پادشاه، ما فقط از شاهراه میگذریم و حتی آب شما را بدون پرداخت قیمت آن، نخواهیم نوشید. ما فقط میخواهیم از اینجا عبور کنیم و بس.»
20 ولی پادشاه ادوم اخطار نمود که داخل نشوند. سپس سپاهی عظیم و نیرومند علیه اسرائیل بسیج کرد. 21 چون ادومیها اجازهٔ عبور از داخل کشورشان را به قوم اسرائیل ندادند، پس بنیاسرائیل بازگشتند و از راهی دیگر رفتند.
مرگ هارون
22-23 ۲۲و۲۳ آنها پس از ترک قادش به کوه هور در سرحد سرزمین ادوم رسیدند. خداوند در آنجا به موسی و هارون فرمود: 24 «زمان مرگ هارون فرا رسیده است و او بهزودی به اجداد خود خواهد پیوست. او به سرزمینی که به قوم اسرائیل دادهام داخل نخواهد شد، چون هر دو شما نزد چشمهٔ مریبه از دستور من سرپیچی کردید. 25 حال ای موسی، هارون و پسرش العازار را برداشته، آنها را به بالای کوه هور بیاور. 26 در آنجا، لباسهای کاهنی را از تن هارون درآور و به پسرش العازار بپوشان. هارون در همان جا خواهد مرد و به اجداد خود خواهد پیوست.»
27 پس موسی همانطور که خداوند به او دستور داده بود عمل کرد و در حالی که تمامی قوم اسرائیل به ایشان چشم دوخته بودند، هر سه با هم از کوه هور بالا رفتند. 28 وقتی که به بالای کوه رسیدند، موسی لباس کاهنی را از تن هارون درآورد و به پسرش العازار پوشانید. هارون در آنجا روی کوه درگذشت. سپس موسی و العازار بازگشتند. 29 هنگامی که قوم اسرائیل از مرگ هارون آگاه شدند، مدت سی روز برای او عزاداری نمودند.
Chapter 21
انهدام عراد
1 پادشاه کنعانی سرزمین عراد (واقع در نگب کنعان) وقتی شنید اسرائیلیها از راه اتاریم میآیند، سپاه خود را بسیج نموده، به قوم اسرائیل حمله کرد و عدهای از ایشان را به اسیری گرفت. 2 پس قوم اسرائیل به خداوند نذر کردند که اگر خداوند ایشان را یاری دهد تا بر پادشاه عراد و مردمش پیروز شوند، تمامی شهرهای آن مرزوبوم را به کلی نابود کنند. 3 خداوند دعای ایشان را شنیده کنعانیها را شکست داد، و اسرائیلیها آنان و شهرهای ایشان را به کلی نابود کردند. از آن پس، آن ناحیه «حرمه» (یعنی «نابودی») نامیده شد.
مار مفرغین
4 سپس قوم اسرائیل از کوه هور رهسپار شدند تا از راهی که به دریای سرخ ختم میشد سرزمین ادوم را دور بزنند. اما قوم اسرائیل در این سفر طولانی به ستوه آمدند 5 و به خدا و موسی اعتراض کرده گفتند: «چرا ما را از مصر بیرون آوردید تا در این بیابان بمیریم؟ در اینجا نه چیزی برای خوردن هست و نه چیزی برای نوشیدن! ما از خوردن این مَنّای بیمزه خسته شدهایم!»
6 پس خداوند مارهای سمی به میان ایشان فرستاد و مارها عدهٔ زیادی از ایشان را گزیده، هلاک کردند.
7 آنگاه قوم اسرائیل پیش موسی آمده، فریاد برآوردند: «ما گناه کردهایم، چون بر ضد خداوند و بر ضد تو سخن گفتهایم. از خداوند درخواست کن تا این مارها را از ما دور کند.» موسی برای قوم دعا کرد.
8 خداوند به وی فرمود: «یک مار مفرغین شبیه یکی از این مارها بساز و آن را بر سر یک تیر بیاویز. هر مارگزیدهای که به آن نگاه کند، زنده خواهد ماند!»
9 پس موسی یک مار مفرغین درست کرد و آن را بر سر تیری آویخت. به محض اینکه مار گزیدهای به آن نگاه میکرد، شفا مییافت!
به طرف سرزمین موآب
10 قوم اسرائیل به اوبوت کوچ کردند و در آنجا اردو زدند. 11 سپس از آنجا به عییعباریم که در بیابان و در فاصلهٔ کمی از شرق موآب قرار داشت، رفتند. 12 از آنجا به وادی زارد کوچ کرده، اردو زدند. 13 بعد به طرف شمال رود ارنون نزدیک مرزهای اموریها نقل مکان کردند. (رود ارنون، خط مرزی بین موآبیها و اموریهاست. 14 در کتاب «جنگهای خداوند» به این امر اشاره شده که درهٔ رود ارنون و شهر واهیب 15 بین اموریها و موآبیها قرار دارند.)
16 سپس قوم اسرائیل به «بئر» (یعنی «چاه») کوچ کردند. این همان جایی است که خداوند به موسی فرمود: «قوم را جمع کن و من به ایشان آب خواهم داد.» 17-18 ۱۷و۱۸ آنگاه قوم اسرائیل این سرود را خواندند:
«ای چاه، بجوش آی!
در وصف این چاه بسرایید!
این است چاهی که رهبران
آن را کندند،
بله، بزرگان اسرائیل با عصاهایشان
آن را کندند!»
قوم اسرائیل از بیابان به مَتّانه کوچ کردند، 19 و از مَتّانه به نحلیئیل، و از نحلیئیل به باموت 20 و از باموت به درهای که در موآب قرار دارد و مشرف به بیابان و کوه پیسگاه است.
شکست سیحون و عوج
21 در این وقت قوم اسرائیل سفیرانی نزد سیحون، پادشاه اموریها فرستادند. 22 فرستادگان درخواست کرده گفتند: «اجازه دهید از سرزمین شما عبور کنیم. ما قول میدهیم از شاهراه برویم و تا زمانی که از مرزتان نگذشتهایم از راهی که در آن میرویم خارج نشویم. به مزرعهها و تاکستانهای شما وارد نخواهیم شد و آب شما را نیز نخواهیم نوشید.»
23 ولی سیحون پادشاه موافقت نکرد. در عوض، او سپاه خود را در بیابان در مقابل قوم اسرائیل بسیج کرد و در ناحیهٔ یاهص با ایشان وارد جنگ شد. 24 در این جنگ، بنیاسرائیل آنها را از دم شمشیر گذراندند و سرزمینشان را از رود ارنون تا رود یبوق و تا مرز سرزمین بنیعمون تصرف کردند، اما نتوانستند جلوتر بروند، زیرا مرز بنیعمون مستحکم بود.
25 به این ترتیب، قوم اسرائیل تمام شهرهای اموریها منجمله شهر حِشبون و تمام روستاهای اطرافش را تصرف کردند و در آنها ساکن شدند. 26 حِشبون پایتخت سیحون پادشاه اموریها بود. او پیش از آن، پادشاه قبلی موآب را شکست داده، تمام سرزمینش را تا به اَرنون به تصرف درآورده بود. 27 از همین رو شعرا در مورد سیحون پادشاه چنین گفتهاند:
«به حشبون بیایید، بگذارید بنا شود،
بگذارید شهر سیحون پادشاه بازسازی شود.
28 زیرا آتشی از حِشبون افروخته شده،
و شعلهای از شهر سیحون.
شهر عارِ موآب را سوزانده،
و حاکمان بلندیهای ارنون را هلاک کرده.
29 وای بر تو ای موآب!
تو هلاک شدی، ای قومی که کموش را میپرستید!
کموش پسران خود را همچون فراریان تسلیم کرد،
و دخترانش را به اسارت سیحون، پادشاه اموریها فرستاد.
30 اما ما آنها را هلاک کردهایم
از حشبون تا دیبون،
و تا نوفح که نزدیک میدبا است.»
31 بدین ترتیب قوم اسرائیل در سرزمین اموریها ساکن شدند. 32 موسی افرادی به ناحیهٔ یعزیز فرستاد تا وضع آنجا را بررسی کنند. پس از آن، قوم اسرائیل به آن ناحیه حمله بردند و آن را با روستاهای اطرافش گرفتند و اموریها را بیرون راندند.
33 سپس بنیاسرائیل بازگشتند و راهی را که به باشان منتهی میشد در پیش گرفتند؛ اما عوج، پادشاه باشان، برای جنگ با آنها، با سپاه خود به ادرعی آمد. 34 خداوند به موسی فرمود: «از او نترس، زیرا او را با همۀ قوم و سرزمینش به دست تو تسلیم کردهام. همان بلایی به سر عوج پادشاه میآید که در حشبون به سر سیحون، پادشاه اموریها آمد.» 35 پس قوم اسرائیل، عوجِ پادشاه را همراه با پسرانش و اهالی سرزمینش کشتند، به طوری که یکی از آنها هم زنده نماند. سپس قوم اسرائیل آن سرزمین را تصرف کردند.
Chapter 22
بالاق سفیرانی به دنبال بلعام میفرستد
1 قوم اسرائیل به دشت موآب کوچ کرده، در سمت شرقی رود اردن، روبروی اریحا اردو زدند. 2 بالاق (پسر صِفّور) پادشاه موآب هر آنچه را که بنیاسرائیل با اموریان کرده بودند، دید. 3 و وقتی موآبیان تعداد قوم اسرائیل را دیدند، وحشت کردند. 4 موآبیان برای مشایخ مدیان پیام فرستاده، گفتند: «این جمعیت کثیر، ما را مثل گاوی که علف میخورد خواهند بلعید!»
پس بالاق پادشاه 5 سفیرانی با این پیام نزد بلعام (پسر بعور) که در سرزمین اجدادی خود فتور، واقع در کنار رود فرات زندگی میکرد فرستاد:
«قومی بزرگ از مصر بیرون آمدهاند؛ مردمش همه جا پخش شدهاند و به سوی سرزمین من میآیند. 6 درخواست میکنم بیایی و این قوم را برای من نفرین کنی، زیرا از ما قویترند. شاید به این وسیله بتوانم آنان را شکست داده، از سرزمین خود بیرون کنم. زیرا میدانم هر که را تو برکت دهی برکت خواهد یافت و هر که را نفرین کنی، زیر لعنت قرار خواهد گرفت.»
7 سفیران از مشایخ موآب و مدیان بودند. ایشان با مزد فالگیری نزد بلعام رفتند و پیام بالاق را به او دادند.
8 بلعام گفت: «شب را اینجا بمانید و فردا صبح آنچه که خداوند به من بگوید، به شما خواهم گفت.» پس آنها شب را در آنجا به سر بردند.
9 آن شب، خدا نزد بلعام آمده، از او پرسید: «این مردان کیستند؟»
10 بلعام جواب داد: «ایشان از پیش بالاق، پادشاه موآب آمدهاند. 11 بالاق میگوید که گروه بیشماری از مصر به مرز کشور او رسیدهاند و از من خواسته است بیدرنگ بروم و آنها را نفرین کنم تا شاید قدرت یافته، بتواند آنها را از سرزمینش بیرون کند.»
12 خدا به وی فرمود: «با آنها نرو. تو نباید این قوم را نفرین کنی، چون من ایشان را برکت دادهام.»
13 صبح روز بعد، بلعام به فرستادگان بالاق گفت: «به سرزمین خود بازگردید. خداوند به من اجازه نمیدهد این کار را انجام دهم.»
14 فرستادگان بالاق بازگشته به وی گفتند که بلعام از آمدن خودداری میکند. 15 اما بالاق بار دیگر گروه بزرگتر و مهمتری فرستاد. 16-17 ۱۶و۱۷ آنها با این پیغام نزد بلعام آمدند: «بالاق پادشاه به تو التماس میکند که بیایی. او قول داده است که پاداش خوبی به تو دهد و هر چه بخواهی برایت انجام دهد. فقط بیا و این قوم را نفرین کن.»
18 ولی بلعام جواب داد: «اگر او کاخی پر از طلا و نقره هم به من بدهد، نمیتوانم کاری را که خلاف دستور خداوند، خدای من باشد، انجام دهم. 19 به هر حال، امشب اینجا بمانید تا ببینم آیا خداوند چیزی غیر از آنچه قبلاً فرموده است خواهد گفت یا نه.»
20 آن شب خدا به بلعام فرمود: «برخیز و با این مردان برو، ولی فقط آنچه را که من به تو میگویم بگو.»
بلعام و الاغش
21 بلعام صبح برخاست و الاغ خود را پالان کرده، با فرستادگان بالاق حرکت نمود. 22-23 ۲۲و۲۳ اما خدا از رفتن بلعام خشمناک شد [1]آیهٔ ۳۲اعداد ۲۵:۱‑۳ و ۳۱:۱۶ و فرشتهای به سر راهش فرستاد تا راه را بر او ببندد. در حالی که بلعام سوار بر الاغ، همراه دو نوکرش به پیش میرفت، ناگهان الاغ بلعام فرشتهٔ خداوند را دید که شمشیری به دست گرفته، و سر راه ایستاده است. پس الاغ از مسیر جاده منحرف شده، به مزرعهای رفت، ولی بلعام او را زد و به جاده بازگرداند. 24 بعد فرشتهٔ خداوند در راهی باریک بین دو تاکستان، که در هر دو طرف آن دیواری قرار داشت، ایستاد. 25 الاغ وقتی دید فرشتۀ خداوند آنجا ایستاده است، خودش را به دیوار چسبانیده، پای بلعام را به دیوار فشرد. پس او دوباره الاغ را زد. 26 آنگاه فرشته کمی پایینتر رفت و در جایی بسیار تنگ ایستاد، به طوری که الاغ به هیچ وجه نمیتوانست از کنارش بگذرد. 27 پس الاغ در وسط جاده خوابید. بلعام خشمگین شد و باز با چوبدستی خود الاغ را زد.
28 آنگاه خداوند الاغ را به حرف آورد و الاغ گفت: «مگر من چه کردهام؟ چرا مرا سه بار زدی؟»
29 بلعام گفت: «برای اینکه مرا مسخره کردهای! ای کاش شمشیری داشتم و تو را همین جا میکشتم!»
30 الاغ گفت: «آیا قبلاً در تمام عمرم هرگز چنین کاری کرده بودم؟»
بلعام گفت: «نه.»
31 آنگاه خداوند چشمان بلعام را باز کرد و او فرشتهٔ خداوند را دید که شمشیری به دست گرفته و سر راه ایستاده است. پس پیش او به خاک افتاد.
32 فرشتۀ خداوند گفت: «چرا سه دفعه الاغ خود را زدی؟ من آمدهام تا مانع رفتن تو شوم، چون این سفر تو از روی تمرد است. 33 این الاغ سه بار مرا دید و خود را از من کنار کشید. اگر این کار را نمیکرد تا به حال تو را کشته بودم، و او را زنده میگذاشتم.»
34 آنگاه بلعام اعتراف کرده، گفت: «من گناه کردهام. من متوجه نشدم که تو سر راه من ایستاده بودی. حال اگر تو با رفتن من موافق نیستی، به خانهام باز میگردم.»
35 فرشته به او گفت: «با این افراد برو، ولی فقط آنچه را که من به تو میگویم، بگو.» پس بلعام با سفیران بالاق به راه خود ادامه داد. 36 بالاق پادشاه وقتی شنید بلعام در راه است، از پایتخت خود بیرون آمده، تا رود ارنون واقع در مرز کشورش به استقبال او رفت.
37 بالاق از بلعام پرسید: «چرا وقتی بار اول تو را احضار کردم، نیامدی؟ آیا فکر کردی نمیتوانم پاداش خوبی به تو بدهم.»
38 بلعام جواب داد: «الان آمدهام، ولی قدرت ندارم چیزی بگویم. من فقط آنچه را که خدا بر زبانم بگذارد خواهم گفت.» 39 بلعام همراه بالاق به قریه حصوت رفت. 40 در آنجا بالاق پادشاه گاو و گوسفند قربانی کرد و از گوشت آنها به بلعام و سفیرانی که فرستاده بود، داد. 41 صبح روز بعد، بالاق بلعام را به بالای کوه بموت بعل برد تا از آنجا قسمتی از قوم اسرائیل را ببیند.
Chapter 23
اولین وحی بلعام
1 بلعام به بالاقِ پادشاه گفت: «در اینجا هفت مذبح بساز و هفت گاو و هفت قوچ برای قربانی حاضر کن.»
2 بالاق به دستور بلعام عمل نمود و ایشان بر هر مذبح، یک گاو و یک قوچ قربانی کردند.
3-4 ۳و۴ بعد بلعام به بالاق گفت: «در اینجا در کنار قربانیهای سوختنی خود بایست تا من بروم و ببینم آیا خداوند به ملاقات من میآید یا نه. هر چه او به من بگوید به تو خواهم گفت.» پس بلعام به بالای تپهای رفت و در آنجا خدا او را ملاقات نمود. بلعام به خدا گفت: «من هفت مذبح حاضر نموده و روی هر کدام یک گاو و یک قوچ قربانی کردهام.» 5 آنگاه خداوند توسط بلعام برای بالاق پادشاه پیامی فرستاد.
6 پس بلعام به نزد پادشاه که با همهٔ بزرگان موآب در کنار قربانیهای سوختنی خود ایستاده بود بازگشت 7-10 و این پیام را داد:
«بالاق، پادشاه موآب مرا از سرزمین ارام،
از کوههای شرقی آورد.
او به من گفت: ”بیا و قوم اسرائیل را برای من نفرین کن.“
ولی چگونه نفرین کنم آنچه را که خدا نفرین نکرده است؟
چگونه لعنت کنم قومی را که خداوند لعنت نکرده است؟
از بالای صخرهها ایشان را میبینم،
از بالای تپهها آنان را مشاهده میکنم.
آنان قومی هستند که به تنهایی زندگی میکنند و خود را از دیگر قومها جدا میدانند.
ایشان مثل غبارند،
بیشمار و بیحساب!
ای کاش این سعادت را میداشتم
که همچون یک صالح بمیرم.
ای کاش عاقبت من،
مثل عاقبت آنها باشد!»
11 بالاق پادشاه به بلعام گفت: «این چه کاری بود که کردی؟ من به تو گفتم که دشمنانم را نفرین کنی، ولی تو ایشان را برکت دادی!»
12 اما بلعام جواب داد: «آیا میتوانم سخن دیگری غیر از آنچه که خداوند به من میگوید بر زبان آورم؟»
دومین وحی بلعام
13 بعد بالاق به او گفت: «پس بیا تا تو را به جای دیگری ببرم. از آنجا فقط قسمتی از قوم اسرائیل را خواهی دید. حداقل آن عده را نفرین کن.»
14 بنابراین بالاق پادشاه، بلعام را به مزرعهٔ صوفیم بر روی کوه پیسگاه برد و در آنجا هفت مذبح ساخت و روی هر مذبح یک گاو و یک قوچ قربانی کرد.
15 پس بلعام به پادشاه گفت: «تو در کنار قربانی سوختنی خود بایست تا من به ملاقات خداوند بروم.» 16 خداوند بلعام را ملاقات نمود و آنچه را که او میبایست به بالاق بگوید به او گفت. 17 پس بلعام به نزد پادشاه که با بزرگان موآب در کنار قربانیهای سوختنی خود ایستاده بود، بازگشت.
پادشاه پرسید: «خداوند چه فرموده است؟»
18 جواب بلعام چنین بود:
«بالاق، برخیز و بشنو!
ای پسر صفور، به من گوش فرا ده!
19 خدا انسان نیست که دروغ بگوید،
او مثل انسان نیست که تغییر فکر دهد.
آیا تاکنون وعدهای داده است که بدان عمل نکرده باشد؟
یا کلامی بر زبان آورده که به انجام نرسانده باشد؟
20 به من دستور داده شده است که ایشان را برکت دهم،
زیرا خدا آنان را برکت داده است و من نمیتوانم آن را تغییر دهم.
21 او گناهی در اسرائیل ندیده است،
پس بدبختی در قوم خدا مشاهده نخواهد شد.
خداوند، خدای ایشان با آنان است،
و ایشان اعلان میکنند که او پادشاه آنهاست.
22 خدا اسرائیل را از مصر بیرون آورده است،
آنها مثل شاخهای گاو وحشی نیرومند هستند.
23 نمیتوان اسرائیل را نفرین کرد،
و هیچ افسونی بر این قوم کارگر نیست.
دربارهٔ اسرائیل خواهند گفت:
”ببینید خدا برای آنها چه کارهایی کرده است!“
24 این قوم، چون شیر ماده برمیخیزد،
و همچون شیر نر خود را بر پا میدارد.
و تا وقتی شکار خود را نخورند
و خون کشتگان را ننوشند، نمیخوابند.»
25 پادشاه به بلعام گفت: «اگر آنها را نفرین نمیکنی، حداقل برکتشان هم نده.»
26 اما بلعام جواب داد: «مگر به تو نگفتم هر چه خداوند بر زبانم بگذارد آن را خواهم گفت؟»
سومین وحی بلعام
27 بعد بالاق پادشاه، به بلعام گفت: «تو را به جای دیگری میبرم، شاید خدا را خوش آید و به تو اجازه فرماید از آنجا بنیاسرائیل را نفرین کنی.»
28 پس بالاق پادشاه بلعام را به قلهٔ کوه فغور که مشرف به بیابان بود، برد. 29 بلعام دوباره به بالاق گفت که هفت مذبح بسازد و هفت گاو و هفت قوچ برای قربانی حاضر کند. 30 بالاق چنانکه بلعام گفته بود عمل نمود و بر هر مذبح، یک گاو و یک قوچ قربانی کرد.
Chapter 24
1 چون بلعام دید که قصد خداوند این است که قوم اسرائیل را برکت دهد، پس مثل دفعات پیش سعی نکرد از عالم غیب پیام بگیرد. او سرش را به طرف دشت برگرداند 2 و اردوی اسرائیل را دید که قبیله به قبیله در دشت پخش شدهاند. آنگاه روح خدا بر او قرار گرفت، 3-9 و دربارهٔ ایشان چنین پیشگویی کرد:
«این است وحی بلعام پسر بعور،
وحی آن مردی که چشمانش باز شد،
وحی آن کسی که سخنان خدا را شنید،
و رویایی را که خدای قادر مطلق نشان داد
مشاهده نمود،
آنکه به خاک افتاد و چشمانش باز شد،
چه زیبایند خیمههای بنیاسرائیل!
آنها را مثل درههای سبز و خرم
و چون باغهای کنار رودخانه،
در مقابل خود گسترده میبینم،
مثل درختان عود که خود خداوند نشانده باشد،
و مانند درختان سرو کنار آب.
دلوهای ایشان از آب لبریز خواهند بود،
و بذرهایشان با آب فراوان آبیاری خواهند شد.
پادشاه ایشان از ”اجاج“ بزرگتر خواهد بود
و کشورشان بسیار سرافراز خواهد گردید.
خدا اسرائیل را از مصر بیرون آورده است،
آنها مثل شاخهای گاو وحشی نیرومند هستند،
اسرائیل قومهایی را که با ایشان مخالفت کنند، میبلعند.
استخوانهایشان را میشکنند و خرد میکنند
و با تیرهایشان پیکر آنها را به زمین میدوزند.
بنیاسرائیل چون شیر میخوابد،
چه کسی جرأت دارد او را بیدار کند؟
ای اسرائیل، برکت باد بر هر که تو را برکت دهد
و لعنت باد بر کسی که تو را لعنت کند.»
10 بالاق به شدت خشمگین شد. او در حالی که دستهایش را به هم میکوبید سر بلعام فریاد کشید: «من تو را به اینجا آوردم تا دشمنانم را نفرین کنی، ولی در عوض، تو سه بار آنان را برکت دادی. 11 از اینجا برو! برگرد به خانهات! من تصمیم داشتم به تو پاداش خوبی دهم، ولی خداوند تو را از آن بازداشت.»
12 بلعام جواب داد: «مگر به فرستادههای تو نگفتم که 13 اگر بالاق یک کاخ پر از طلا و نقره هم به من بدهد، نمیتوانم از فرمان خداوند سرپیچی نموده، آنچه خود بخواهم بگویم. من هر چه خداوند بفرماید همان را میگویم. 14 حال، پیش قوم خود باز میگردم، ولی پیش از رفتنم بگذار به تو بگویم که در آینده بنیاسرائیل بر سر قوم تو چه خواهند آورد.»
چهارمین وحی بلعام
15-19 آنگاه بلعام چنین پیشگویی کرد:
«این است وحی بلعام پسر بعور،
وحی آن مردی که چشمانش باز شد،
وحی آن کسی که سخنان خدا را شنید،
و از خدای متعال بصیرت را کسب کرد
و رویایی را که خدای قادر مطلق نشان داد،
مشاهده نمود،
آنکه به خاک افتاد و چشمانش باز شد:
او را خواهم دید، اما نه حالا،
او را مشاهده خواهم نمود، اما نه از نزدیک.
ستارهای از یعقوب ظهور خواهد کرد،
و عصایی از اسرائیل برخواهد خاست.
او پیشانی موآب را خرد خواهد کرد
و فرزندان شیث را سرکوب خواهد نمود،
ادوم و سعیر به تصرف در خواهند آمد،
اما اسرائیل پیروز خواهد شد.
فرمانروایی از اسرائیل ظهور خواهد نمود
و بازماندگان شهرها را نابود خواهد کرد.»
آخرین وحی بلعام
20 سپس، بلعام به طرف عمالیقیها چشم دوخت و چنین پیشگویی کرد:
«عمالیق سرآمد قومها بود،
ولی سرنوشتش هلاکت است.»
21-22 ۲۱و۲۲ بعد به قینیها نظر انداخت و چنین پیشگویی کرد:
«آری، مسکن شما مستحکم است،
آشیانهتان بر صخره قرار دارد؛
ولی ای قینیها نابود خواهید شد
و سپاه نیرومند پادشاه آشور
شما را به اسارت خواهد برد.»
23-24 ۲۳و۲۴ او با این سخنان به پیشگویی خود خاتمه داد:
«وقتی خدا این کار را انجام دهد چه کسی زنده خواهد ماند؟
کشتیها از سواحل قبرس خواهند آمد
و آشور و عابر را ذلیل خواهند کرد،
و خود نیز از بین خواهند رفت.»
25 آنگاه بلعام و بالاق هر یک به خانههای خود رفتند.
Chapter 25
بتپرستی بنیاسرائیل
1 هنگامی که بنیاسرائیل در شطیم اردو زده بودند، مردانشان با دختران قوم موآب زنا کردند. 2 این دختران، آنها را دعوت میکردند تا در مراسم قربانی بتهایشان شرکت کنند، و مردان اسرائیلی هم از گوشت قربانیها میخوردند و بتهایشان را پرستش میکردند. 3 چندی نگذشت که تمامی اسرائیل به پرستش بعل فغور که خدای موآب بود روی آوردند. از این جهت، خشم خداوند به شدت بر قوم خود افروخته شد.
4 پس خداوند به موسی چنین فرمان داد: «همهٔ سرانِ قبایلِ اسرائیل را اعدام کن. در روز روشن و در حضور من آنها را به دار آویز تا خشم شدید من از این قوم دور شود.»
5 پس موسی به داوران اسرائیل دستور داد تا تمام کسانی را که بعل فغور را پرستش کرده بودند، بکشند.
6 ولی یکی از مردان اسرائیلی، گستاخی را به جایی رساند که در مقابل چشمان موسی و تمام کسانی که جلوی در خیمهٔ ملاقات گریه میکردند، یک دختر مدیانی را به اردوگاه آورد. 7 وقتی که فینحاس (پسر العازار و نوهٔ هارون کاهن) این را دید از جا برخاسته، نیزهای برداشت 8 و پشت سر آن مرد به خیمهای که دختر را به آن برده بود، وارد شد. او نیزه را در بدن هر دو آنها فرو برد. به این ترتیب بلا رفع شد، 9 در حالی که بیست و چهار هزار نفر از قوم اسرائیل در اثر آن بلا به هلاکت رسیده بودند.
10 آنگاه خداوند به موسی فرمود: 11 «فینحاس (پسر العازار و نوهٔ هارون کاهن) خشم مرا از بنیاسرائیل دور کرد. او با غیرت الهی حرمت مرا حفظ کرد، پس من هم قوم اسرائیل را نابود نکردم. 12 پس به او بگو که من با او عهد سلامتی میبندم. 13 به خاطر آنچه که او انجام داده است و برای غیرتی که جهت خدای خود دارد و به سبب اینکه با این عمل برای قوم اسرائیل کفاره نموده است، طبق این عهد، او و نسل او برای همیشه کاهن خواهند بود.»
14 مردِ اسرائیلی که با آن دختر مدیانی کشته شد، زمری نام داشت؛ او پسر سالو، یکی از سران قبیلهٔ شمعون بود. 15 آن دختر نیز کُزبی نام داشت؛ او دختر صور، یکی از بزرگان مدیان بود.
16-17 ۱۶و۱۷ سپس خداوند به موسی فرمود: «مدیانیان را هلاک کنید، 18 چون ایشان با حیله و نیرنگهایشان شما را نابود میکنند، آنها شما را به پرستش بعل فغور میکشانند و گمراه مینمایند، چنانکه واقعهٔ مرگ کزبی این را ثابت میکند.»
Chapter 26
دومین سرشماری
1 پس از آنکه بلا رفع شد، خداوند به موسی و العازار (پسر هارون کاهن) فرمود: 2 «تمامی مردان اسرائیل را از بیست سال به بالا سرشماری کنید تا معلوم شود از هر قبیله و طایفه چند نفر میتوانند به جنگ بروند.»
3 بنابراین وقتی ایشان در دشتهای موآب، کنار رود اردن، روبروی اریحا اردو زده بودند، موسی و العازار کاهن خطاب به ایشان گفتند: 4 «قوم را از بیست ساله و بالاتر سرشماری کنید، همانگونه که خداوند به موسی فرمان داده بود.»
اینانند اسرائیلیانی که از مصر بیرون آمدند:
5-11 قبیلهٔ رئوبین: ۴۳٬۷۳۰ نفر.
(رئوبین پسر نخستزاده یعقوب بود.) طایفههای زیر جزو این قبیله بودند و به اسم پسران رئوبین نامگذاری شده بودند:
- طایفهٔ حنوکیها، به نام جدشان حنوک؛
- طایفهٔ فلوئیها، به نام جدشان فلو؛ (خاندان الیاب که یکی از پسران فلو بود شامل خانوادههای نموئیل، ابیرام و داتان بود. داتان و ابیرام همان دو رهبری بودند که با قورح علیه موسی و هارون توطئه نمودند و در حقیقت به خداوند اهانت کردند. ولی زمین دهان گشود و آنها را بلعید و آتش از جانب خداوند آمده، دویست و پنجاه نفر را سوزانید. این اخطاری بود به بقیهٔ قوم اسرائیل. اما پسران قورح کشته نشدند.)
- طایفهٔ حصرونیها، به نام جدشان حصرون؛
- طایفهٔ کرمیها، به نام جدشان کرمی.
12-14 قبیلهٔ شمعون: ۲۲٬۲۰۰ نفر.
طایفههای زیر جزو این قبیله بودند و به اسم پسران شمعون نامگذاری شده بودند:
- نموئیلیها، به نام جدشان نموئیل؛
- یامینیها، به نام جدشان یامین؛
- یاکینیها، به نام جدشان یاکین؛
- زارحیها، به نام جدشان زارح؛
- شائولیها، به نام جدشان شائول.
15-18 قبیلهٔ جاد: ۴۰٬۵۰۰ نفر.
طایفههای زیر جزو این قبیله بودند و به اسم پسران جاد نامگذاری شدند:
- صفونیها، به نام جدشان صفون؛
- حجیها، به نام جدشان حجی؛
- شونیها، به نام جدشان شونی؛
- اُزنیها، به نام جدشان ازنی؛
- عیریها، به نام جدشان عیری؛
- ارودیها، به نام جدشان ارود؛
- ارئیلیها، به نام جدشان ارئیل.
19-22 قبیلهٔ یهودا: ۷۶٬۵۰۰ نفر.
طایفههای زیر جزو این قبیله بودند و به اسم پسران یهودا نامگذاری شدند، ولی عیر و اونان که در سرزمین کنعان مردند جزو آنها نبودند:
- شیلهایها به نام جدشان شیله؛
- فارِصیها، به نام جدشان فارِص؛
- زارحیها، به نام جدشان زارح.
خاندانهای زیر جزو طایفهٔ فارص بودند:
- حصرونیها، به نام جدشان حصرون؛
- حامولیها، به نام جدشان حامول.
23-25 قبیلهٔ یساکار: ۶۴٬۳۰۰ نفر.
طایفههای زیر جزو این قبیله بودند و به اسم پسران یساکار نامگذاری شدند:
- تولعیها، به نام جدشان تولع؛
- فونیها، به نام جدشان فوه؛
- یاشوبیها، به نام جدشان یاشوب؛
- شمرونیها، به نام جدشان شمرون.
26-27 ۲۶و۲۷ قبیلهٔ زبولون: ۶۰٬۵۰۰ نفر.
طایفههای زیر جزو این قبیله بودند و به اسم پسران زبولون نامگذاری شدند:
- سارَدیها، به نام جدشان سارَد؛
- ایلونیها، به نام جدشان ایلون؛
- یحلیئیلیها، به نام جدشان یحلیئیل.
28-37 نسل یوسف: ۳۲٬۵۰۰ نفر در قبیلهٔ افرایم و ۵۲٬۷۰۰ نفر در قبیلهٔ منسی.
در قبیلهٔ منسی طایفهٔ ماخیرها بودند که به نام جدشان ماخیر نامیده میشدند. طایفهٔ جلعادیها نیز از ماخیر بودند و به اسم جدشان جلعاد نامیده میشدند.
طایفههای زیر از جلعاد بودند:
- اِیعَزَریها، به نام جدشان اِیعَزَر؛
- حالقیها، به نام جدشان حالق؛
- اسریئیلیها، به نام جدشان اسریئیل؛
- شکیمیها، به نام جدشان شکیم؛
- شمیداعیها، به نام جدشان شمیداع؛
- حافریها، به نام جدشان حافر.
(صِلُفحاد پسر حافر پسری نداشت، اما پنج دختر داشت به نامهای محله، نوعه، حُجله، ملکه و ترصه.)
تعداد ۳۲٬۵۰۰ نفر که زیر اسم قبیلهٔ افرایم ثبت شده بودند، شامل طایفههای زیر بودند که به اسم پسران افرایم نامیده میشدند:
- شوتالحیها، به نام جدشان شوتالح؛ (یکی از طوایف شوتالحیها، عیرانیها بودند که به نام جدشان عیران نامیده میشدند.)
- باکریها، به نام جدشان باکر؛
- تاحَنیها، به نام جدشان تاحَن.
38-41 قبیلهٔ بنیامین: ۴۵٬۶۰۰ نفر.
طایفههای زیر جزو این قبیله بودند و به اسم پسران بنیامین نامگذاری شدند:
- بالعیها، به نام جدشان بالع؛
- (طایفههای زیر از بالع بودند:
- اردیها، به نام جدشان ارد؛
- نَعمانیها، به نام جدشان نَعمان.)
- اشبیلیها، به نام جدشان اشبیل؛
- احیرامیها، به نام جدشان احیرام؛
- شفوفامیها، به نام جدشان شفوفام؛
- حوفامیها، به نام جدشان حوفام.
42-43 ۴۲و۴۳ قبیلهٔ دان: ۶۴٬۴۰۰ نفر.
در این قبیله طایفهٔ شوحامیها بودند که نام جدشان شوحام پسر دان بر آنها گذاشته شده بود.
44-47 قبیلهٔ اشیر: ۵۳٬۴۰۰ نفر.
طایفههای زیر جزو این قبیله بودند و به اسم پسران اشیر نامگذاری شدند:
- یمنیها، به نام جدشان یمنه؛
- یشویها، به نام جدشان یشوی؛
- بریعییها، به نام جدشان بریعه؛
- طایفههای زیر از بریعه بودند:
- حابریها، به نام جدشان حابر؛
- ملکیئیلیها، به نام جدشان ملکیئیل.
اشیر دختری نیز داشت به نام سارح.
48-50 قبیلهٔ نفتالی: ۴۵٬۴۰۰ نفر.
طایفههای زیر جزو این قبیله بودند و به اسم پسران نفتالی نامگذاری شدند:
- یاحصئیلیها، به نام جدشان یاحصئیل؛
- جونیها، به نام جدشان جونی؛
- یصریها، به نام جدشان یصر؛
- شلیمیها، به نام جدشان شلیم.
51 پس تعداد کل مردان قوم اسرائیل ۶۰۱٬۷۳۰ نفر بود.
52-54 سپس خداوند به موسی فرمود: «این سرزمین را بین قبایل به نسبت جمعیت آنها تقسیم کن. به قبیلههای بزرگتر زمین بیشتر و به قبیلههای کوچکتر زمین کمتر داده شود. 55-56 ۵۵و۵۶ نمایندگان قبایل بزرگتر برای زمینهای بزرگتر و قبایل کوچکتر برای زمینهای کوچکتر قرعه بکشند.»
57 قبایل لاویان که سرشماری شدند از این قرارند:
- جرشونیها، به نام جدشان جرشون؛
- قهاتیها، به نام جدشان قهات؛
- مراریها، به نام جدشان مراری.
58-59 ۵۸و۵۹ این طایفهها نیز جزو قبیلهٔ لاوی بودند:
لبنیها، حبرونیها، محلیها، موشیها و قورحیها.
زمانی که لاوی در مصر بود صاحب دختری به نام یوکابد شد که بعد به همسری عمرام، پسر قهات، درآمد. یوکابد و عمرام پدر و مادر هارون و موسی و مریم بودند. 60 ناداب و ابیهو و العازار و ایتامار فرزندان هارون بودند. 61 ناداب و ابیهو وقتی آتش غیر مجاز به حضور خداوند تقدیم کردند مردند.
62 تعداد کل پسران و مردان قبیلهٔ لاوی از یک ماهه به بالا در سرشماری ۲۳٬۰۰۰ نفر بود. ولی تعداد لاویان در جمع کل سرشماری قوم اسرائیل منظور نمیشد، زیرا از سرزمین اسرائیل زمینی به ایشان تعلق نمیگرفت.
63 این است ارقام سرشماریای که توسط موسی و العازار کاهن، در دشت موآب کنار رود اردن و در مقابل اریحا به دست آمد. 64-65 ۶۴و۶۵ در تمام این سرشماری، حتی یک نفر وجود نداشت که در سرشماری قبلی که در صحرای سینا توسط موسی و هارون کاهن به عمل آمده بود شمرده شده باشد، زیرا تمام کسانی که در آن وقت شمرده شده بودند در بیابان مرده بودند، درست همانطور که خداوند گفته بود. تنها افرادی که زنده مانده بودند کالیب پسر یفنه و یوشع پسر نون بودند.
Chapter 27
دختران صلفحاد
1-2 ۱و۲ روزی دختران صلفحاد به نامهای محله، نوعه، حجله، ملکه و ترصه به در خیمهٔ ملاقات آمدند تا تقاضای خودشان را به موسی و العازار کاهن و رهبران قبایل و سایر کسانی که در آنجا بودند تقدیم کنند. این زنان از قبیلهٔ منسی (یکی از پسران یوسف) بودند. صلفحاد پسر حافر بود، حافر پسر جلعاد، جلعاد پسر ماخیر و ماخیر پسر منسی.
3-4 ۳و۴ دختران صلفحاد گفتند: «پدر ما در بیابان مرد. او از پیروان قورح نبود که بر ضد خداوند قیام کردند و هلاک شدند. او به سبب گناه خود مرد و پسری نداشت. چرا باید اسم پدرمان به دلیل اینکه پسری نداشته است از میان قبیلهاش محو گردد؟ باید به ما هم مثل برادران پدرمان ملکی داده شود.»
5 پس موسی دعوی ایشان را به حضور خداوند آورد.
6-7 ۶و۷ خداوند در جواب موسی فرمود: «دختران صلفحاد راست میگویند. در میان املاک عموهایشان، به آنها ملک بده. همان ملکی را به ایشان بده که اگر پدرشان زنده بود به او میدادی. 8 به بنیاسرائیل بگو که هرگاه مردی بمیرد و پسری نداشته باشد، ملک او به دخترانش میرسد، 9 و اگر دختری نداشته باشد ملک او متعلق به برادرانش خواهد بود. 10 اگر برادری نداشته باشد آنگاه عمویش وارث او خواهد شد، 11 و اگر عمو نداشته باشد، در آن صورت ملک او به نزدیکترین فامیلش میرسد. بنیاسرائیل باید این قانون را رعایت کنند، همانطور که من به تو امر کردهام.»
یوشع به جانشینی موسی تعیین میشود
12 روزی خداوند به موسی فرمود: «به کوه عباریم برو و از آنجا سرزمینی را که به قوم اسرائیل دادهام ببین. 13 پس از اینکه آن را دیدی مانند برادرت هارون خواهی مرد و به اجداد خود خواهی پیوست، 14 زیرا در بیابان صین هر دو شما از دستور من سرپیچی کردید. وقتی که قوم اسرائیل بر ضد من قیام کردند، در حضور آنها حرمت قدوسیت مرا نگه نداشتید.» (این واقعه در کنار چشمهٔ مریبه در قادش واقع در بیابان صین اتفاق افتاده بود.)
15 موسی به خداوند عرض کرد: 16 «ای خداوند، خدای روحهای تمامی افراد بشر، پیش از آنکه بمیرم التماس میکنم برای قوم اسرائیل رهبر جدیدی تعیین فرمایی، 17 مردی که ایشان را هدایت کند و از آنان مراقبت نماید تا قوم خداوند مثل گوسفندان بیشبان نباشند.»
18 خداوند جواب داد: «برو و دست خود را بر یوشع پسر نون که روح من در اوست، بگذار. 19 سپس او را نزد العازار کاهن ببر و پیش چشم تمامی قوم اسرائیل او را به رهبری قوم تعیین نما. 20 اختیارات خود را به او بده تا تمام قوم اسرائیل او را اطاعت کنند. 21 او برای دستور گرفتن از من باید پیش العازار کاهن برود. من بهوسیلۀ اوریم [1]خروج ۲۸:۳۰ با العازار سخن خواهم گفت و العازار دستورهای مرا به یوشع و قوم اسرائیل ابلاغ خواهد کرد. به این طریق من آنان را هدایت خواهم نمود.»
22 پس موسی، همانطور که خداوند امر کرده بود عمل نمود و یوشع را پیش العازار کاهن برد. سپس در حضور همهٔ قوم اسرائیل، 23 دستهایش را بر سر او گذاشت و طبق فرمان خداوند وی را به عنوان رهبر قوم تعیین نمود.
Chapter 28
قربانی و هدایای روزانه
1 خداوند به موسی گفت: 2 «این دستورها را به قوم اسرائیل بده: باید هدایای طعام مرا به عنوان هدایای مخصوص و خوشبو به من تقدیم کنید. پس ترتیبی بدهید که این قربانیها را به موقع آورده، طبق دستور من تقدیم کنید.
3 «همچنین به ایشان بگو: قربانیای که بر آتش به من تقدیم میکنید باید از برههای نر یک ساله و بیعیب باشد. هر روز دو تا از آنها را به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کنید. 4 یک بره صبح باید قربانی شود و دیگری عصر. 5 با آنها یک کیلو آرد مرغوب که با یک لیتر روغن زیتون مخلوط شده باشد، به عنوان هدیهٔ آردی، تقدیم شود. 6 این است قربانی سوختنی که در کوه سینا تعیین گردید تا هر روز به عنوان هدیۀ خوشبو و مخصوص به خداوند تقدیم شود. 7 همراه با آن، هدیه نوشیدنی نیز باید تقدیم گردد که شامل یک لیتر شراب با هر بره بوده و بایستی در قدس در حضور خداوند ریخته شود. 8 برۀ دیگر را هنگام عصر همراه با همان هدیه آردی و نوشیدنی تقدیم کنند. این قربانی، هدیهای خوشبو و مخصوص برای خداوند خواهد بود.
قربانی و هدایای روز شَبّات
9-10 ۹و۱۰ «در روز شَبّات علاوه بر قربانی سوختنی روزانه و هدیه نوشیدنی آن، دو برهٔ بیعیبِ یک ساله نیز قربانی شود. با این قربانی باید هدیهٔ آردی که شامل دو کیلو آرد مخلوط با روغن است، و هدیهٔ نوشیدنی آن تقدیم شود.
قربانی و هدایای ماهانه
11 «همچنین در روز اول هر ماه، باید قربانی سوختنی دیگری نیز به خداوند تقدیم شود که شامل دو گوسالۀ نر، یک قوچ و هفت برهٔ نر یک ساله است که همهٔ آنها باید سالم و بیعیب باشند. 12 برای هر گاو سه کیلو آرد مخلوط با روغن به عنوان هدیه آردی، برای قوچ دو کیلو، 13 و برای هر بره یک کیلو تقدیم شود. این قربانی سوختنی، هدیهای خوشبو و مخصوص برای خداوند خواهد بود. 14 با هر گاو دو لیتر شراب به عنوان هدیهٔ نوشیدنی، با قوچ یک و نیم لیتر شراب، و با هر بره یک لیتر شراب تقدیم شود. این است قربانی سوختنی ماهانه که باید در طول سال تقدیم شود.
15 «همچنین در روز اول هر ماه یک بز نر برای قربانی گناه به خداوند تقدیم کنید. این قربانی غیر از قربانی سوختنی روزانه و هدیهٔ نوشیدنی آن است.
قربانی و هدایای پِسَح
16 «در روز چهاردهمِ اولین ماه هر سال، مراسم پِسَح را به احترام خداوند بجا آورید. 17 از روز پانزدهم به مدت یک هفته جشن مقدّسی بر پا گردد، ولی در این جشن فقط نان فطیر (نان بدون خمیرمایه) خورده شود. 18 در روز اول این جشن مقدّس، همهٔ شما به عبادت بپردازید و هیچ کار دیگری نکنید. 19 در این روز دو گوسالۀ نر، یک قوچ و هفت برهٔ نر یک ساله که همه سالم و بیعیب باشند به عنوان قربانی سوختنی، بر آتش به خداوند تقدیم کنید. 20-21 ۲۰و۲۱ با هر گاو سه کیلو آرد مخلوط با روغن به عنوان هدیهٔ آردی، با قوچ دو کیلو، و با هر بره یک کیلو هدیه کنید. 22 یک بز نر هم برای کفارهٔ گناهانتان قربانی کنید. 23 اینها غیر از قربانی سوختنی است که هر روز صبح تقدیم میشود. 24 در آن یک هفتهٔ عید، باید روزانه هدیۀ طعام را همچون هدیۀ مخصوص و به عنوان هدیۀ خوشبو به خداوند تقدیم کنید. اینها علاوه بر قربانی سوختنی و هدیهٔ نوشیدنی دائمی است. 25 در روز هفتم این جشن مقدّس نیز همهٔ شما به عبادت مشغول باشید و هیچ کار دیگری نکنید.
قربانی و هدایای نوبر محصولات
26 «در روز عید نوبرها [1] که اولین نوبر محصول غلهٔ خود را به خداوند تقدیم میکنید، همهٔ شما جمع شده، به عبادت مشغول شوید و هیچ کار دیگری نکنید. 27 در آن روز دو گوسالۀ نر، یک قوچ و هفت برهٔ نر یک ساله به عنوان قربانی سوختنی به خداوند تقدیم کنید. این قربانی، همچون هدیۀ خوشبو برای خداوند است. 28-29 ۲۸و۲۹ با هر گاو سه کیلو آرد مخلوط با روغن به عنوان هدیهٔ آردی، با قوچ دو کیلو، و با هر بره یک کیلو هدیه کنید. 30 همچنین برای کفارهٔ گناهانتان یک بز نر قربانی کنید. 31 این قربانیها را همراه با هدایای نوشیدنی آنها تقدیم کنید. اینها غیر از قربانی سوختنی روزانه است که با هدایای آردی آن تقدیم میشود. دقت نمایید حیواناتی که قربانی میکنید سالم و بیعیب باشند.
Chapter 29
قربانی و هدایای عید شیپورها
1 «عید شیپورها، روز اول ماه هفتم هر سال برگزار شود. در آن روز باید همهٔ شما برای عبادت جمع شوید و هیچ کار دیگری انجام ندهید. 2 در آن روز یک گوسالۀ نر، یک قوچ و هفت برهٔ نر یک ساله که همگی سالم و بیعیب باشند به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کنید. این قربانی، هدیهای خوشبو برای خداوند خواهد بود. 3-4 ۳و۴ با گاو سه کیلو آرد مخلوط با روغن به عنوان هدیه آردی، با قوچ دو کیلو، و با هر بره یک کیلو هدیه شود. 5 یک بز نر هم برای کفارهٔ گناهانتان قربانی کنید. 6 اینها غیر از قربانی سوختنی ماهانه با هدیهٔ آردی آن و نیز غیر از قربانی سوختنی روزانه با هدیهٔ آردی و نوشیدنی آن است که طبق مقررات مربوط تقدیم میگردند. این قربانیها، هدایای خوشبو و مخصوص برای خداوند خواهند بود.
قربانی و هدایای روز کفاره
7 «در روز دهم ماه هفتم، دوباره برای عبادت جمع شوید. در آن روز، روزه بگیرید و هیچ کار دیگری انجام ندهید. 8 یک گوسالۀ نر، یک قوچ و هفت برهٔ نر یک ساله که همگی سالم و بیعیب باشند به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کنید. این قربانی، مورد پسند خداوند واقع خواهد شد. 9-10 ۹و۱۰ با گاو سه کیلو آرد مخلوط با روغن به عنوان هدیه آردی، با قوچ دو کیلو، و با هر بره یک کیلو تقدیم شود. 11 علاوه بر قربانی روز کفاره، و نیز قربانی سوختنی روزانه که با هدایای آردی و نوشیدنی آن تقدیم میشوند، یک بز نر هم برای کفارهٔ گناه قربانی کنید.
قربانی و هدایای عید سایبانها
12 «در روز پانزدهم ماه هفتم، دوباره برای عبادت جمع شوید و در آن روز هیچ کار دیگری انجام ندهید. این آغاز یک عید هفت روزه در حضور خداوند است. 13 در روز اول عید، سیزده گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برهٔ نر یک ساله که همگی سالم و بیعیب باشند به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کنید. این قربانی که بر آتش تقدیم میشود، مورد پسند خداوند واقع خواهد شد. 14 با هر گاو سه کیلو آرد مخلوط با روغن به عنوان هدیهٔ آردی، با هر قوچ دو کیلو 15 و با هر بره یک کیلو تقدیم میشود. 16 علاوه بر قربانی سوختنی روزانه و هدایای آردی و نوشیدنی آن، یک بز نر هم برای کفارهٔ گناه، قربانی شود.
17 «در روز دوم عید، دوازده گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برهٔ نر یک ساله که همه سالم و بیعیب باشند قربانی کنید. 18-19 ۱۸و۱۹ همراه آنها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اول تقدیم نمایید.
20 «در روز سوم عید، یازده گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برهٔ نر یک ساله که همه سالم و بیعیب باشند قربانی کنید. 21-22 ۲۱و۲۲ همراه آنها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اول تقدیم نمایید.
23 «در روز چهارم عید، ده گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برهٔ نر یک ساله که همه سالم و بیعیب باشند قربانی کنید. 24-25 ۲۴و۲۵ همراه آنها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اول تقدیم نمایید.
26 «در روز پنجم عید، نه گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برهٔ نر یک ساله که همه سالم و بیعیب باشند قربانی کنید. 27-28 ۲۷و۲۸ همراه آنها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اول تقدیم نمایید.
29 «در روز ششم عید، هشت گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برهٔ نر یک ساله که همه سالم و بیعیب باشند قربانی کنید. 30-31 ۳۰و۳۱ همراه آنها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اول تقدیم نمایید.
32 «در روز هفتم عید، هفت گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برهٔ نر یک ساله که همه سالم و بیعیب باشند قربانی کنید. 33-34 ۳۳و۳۴ همراه آنها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اول تقدیم نمایید.
35 «در روز هشتم، قوم اسرائیل را برای عبادت جمع کنید و در آن روز هیچ کار دیگری انجام ندهید. 36 یک گوسالۀ نر، یک قوچ و هفت برهٔ نر یک ساله که همگی سالم و بیعیب باشند به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کنید. این قربانی که بر آتش تقدیم میشود، مورد پسند خداوند واقع خواهد شد. 37-38 ۳۷و۳۸ همراه آنها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اول تقدیم نمایید.
39 «این بود قوانین مربوط به قربانی سوختنی، هدیهٔ آردی، هدیه نوشیدنی و قربانی سلامتی که شما باید در روزهای مخصوص به خداوند تقدیم نمایید. این قربانیها غیر از قربانیهای نذری و قربانیهای داوطلبانه است.»
40 موسی تمام این دستورهای خداوند را به قوم اسرائیل ابلاغ نمود.
Chapter 30
قوانین مربوط به نذر
1-2 ۱و۲ موسی رهبران قبایل را جمع کرد و این دستورها را از جانب خداوند به ایشان داد: «هرگاه کسی برای خداوند نذر کند یا تعهدی نماید، حق ندارد قول خود را بشکند بلکه باید آنچه را که قول داده است بجا آورد.
3 «هرگاه دختری که هنوز در خانهٔ پدرش زندگی میکند، برای خداوند نذر کند یا تعهدی نماید، 4-5 ۴و۵ باید هر چه را قول داده است ادا نماید مگر اینکه وقتی پدرش آن را بشنود او را منع کند. در این صورت، نذر دختر خودبهخود باطل میشود و خداوند او را میبخشد، چون پدرش به او اجازه نداده است به آن عمل کند. ولی اگر پدرش در روزی که از نذر یا تعهد دخترش آگاه میشود، سکوت کند، دختر ملزم به ادای قول خویش میباشد.
6 «اگر زنی قبل از ازدواج نذری کرده و یا با قول نسنجیدهای خود را متعهد کرده باشد، 7 و شوهرش از قول او باخبر شود و در همان روزی که شنید چیزی نگوید، نذر او به قوت خود باقی خواهد ماند. 8 ولی اگر شوهرش نذر یا تعهد او را قبول نکند، مخالفت شوهر نذر او را باطل میسازد و خداوند آن زن را میبخشد. 9 اما اگر زن بیوهای یا زنی که طلاق داده شده باشد، نذر یا تعهدی کند، باید آن را ادا نماید.
10 «اگر زنی ازدواج کرده باشد و در خانهٔ شوهرش نذر یا تعهدی کند، 11 و شوهرش از این امر با اطلاع شود و چیزی نگوید، نذر یا تعهد او به قوت خود باقی خواهد بود. 12 ولی اگر شوهرش در آن روزی که باخبر میشود به او اجازه ندهد نذر یا تعهدش را به جا آورد، نذر یا تعهد آن زن باطل میشود و خداوند او را خواهد بخشید، چون شوهرش به او اجازه نداده است به آن عمل کند. 13 پس شوهر او حق دارد نذر یا تعهد او را تأیید یا باطل نماید. 14 ولی اگر در روزی که شنید چیزی نگوید، معلوم میشود با آن موافقت کرده است. 15 اگر بیش از یک روز صبر نموده، بعد نذر او را باطل سازد، شوهر مسئول گناه زنش است.»
16 اینها دستورهایی است که خداوند به موسی داد، در مورد ادای نذر یا تعهد دختری که در خانهٔ پدرش زندگی میکند یا زنی که شوهر دارد.
Chapter 31
انتقام از مدیان
1 خداوند به موسی فرمود: 2 «از مدیانیان به دلیل اینکه قوم اسرائیل را به بتپرستی کشاندند انتقام بگیر. پس از آن، تو خواهی مرد و به اجداد خود خواهی پیوست.»
3 پس موسی به قوم اسرائیل گفت: «عدهای از شما باید مسلح شوید تا انتقام خداوند را از مدیانیان بگیرید. 4-6 از هر قبیله هزار نفر برای جنگ بفرستید.» این کار انجام شد و از میان هزاران هزار اسرائیلی، موسی دوازده هزار مرد مسلح به جنگ فرستاد. صندوق عهد خداوند و شیپورهای جنگ نیز همراه فینحاس پسر العازار کاهن به میدان جنگ فرستاده شدند. 7 آنها همانگونه که خداوند به موسی فرموده بود با مدیانیان جنگیدند و تمامی مردان مدیان در جنگ کشته شدند. 8 پنج پادشاه مدیان به نامهای اَوی، راقم، صور، حور و رابع در میان کشتهشدگان بودند. بلعام پسر بعور نیز با شمشیر کشته شد.
9-11 آنگاه سپاه اسرائیل تمام زنان و بچهها را به اسیری گرفته، گلهها و رمهها و اموالشان را غارت کردند. سپس همهٔ شهرها، روستاها و قلعههای مدیان را آتش زدند. 12 آنها اسیران و غنایم جنگی را پیش موسی و العازار کاهن و بقیهٔ قوم اسرائیل آوردند که در دشت موآب کنار رود اردن، روبروی شهر اریحا اردو زده بودند. 13 موسی و العازار کاهن و همهٔ رهبران قوم به استقبال سپاه اسرائیل رفتند، 14 ولی موسی بر فرماندهان سپاه که از جنگ برگشته بودند، خشمگین شد 15 و از آنها پرسید: «چرا زنها را زنده گذاشتهاید؟ 16 اینها همان کسانی هستند که نصیحت بلعام را گوش کردند و قوم اسرائیل را در فغور به بتپرستی کشاندند و جماعت خداوند را دچار بلا کردند. 17 پس تمامی پسران و زنانی را که با مردی همبستر شدهاند بکشید. 18 فقط دخترهای باکره را برای خود زنده نگه دارید. 19 حال، هر کدام از شما که کسی را کشته یا کشتهای را لمس کرده، مدت هفت روز از اردوگاه بیرون بماند. بعد در روزهای سوم و هفتم، خود و اسیرانتان را طاهر سازید. 20 همچنین به یاد داشته باشید که همهٔ لباسهای خود و هر چه را که از چرم، پشم بز و چوب ساخته شده، طاهر سازید.»
21 آنگاه العازار کاهن به مردانی که به جنگ رفته بودند گفت: «قانونی که خداوند به موسی داده چنین است: 22-23 ۲۲و۲۳ طلا، نقره، مفرغ، آهن، روی، سرب و یا هر چیز دیگری را که در آتش نمیسوزد، باید از آتش بگذرانید و با آب طهارت، آن را طاهر سازید. ولی هر چیزی که در آتش میسوزد، باید فقط بهوسیلۀ آب طاهر گردد. 24 روز هفتم باید لباسهای خود را شسته، طاهر شوید و پس از آن به اردوگاه بازگردید.»
تقسیم غنایم
25 خداوند به موسی فرمود: 26 «تو و العازار کاهن و رهبران قبایل اسرائیل باید از تمام غنایم جنگی، چه انسان و چه حیواناتی که آوردهاید، صورت برداری کنید. 27 بعد آنها را به دو قسمت تقسیم کنید. نصف آن را به سپاهیانی بدهید که به جنگ رفتهاند و نصف دیگر را به بقیهٔ قوم اسرائیل. 28 از همهٔ اسیران، گاوها، الاغها و گوسفندهایی که به سپاهیان تعلق میگیرد، یک در پانصد سهم خداوند است. 29 این سهم را به العازار کاهن بدهید تا آن را به عنوان هدیهٔ مخصوص به خداوند تقدیم نماید. 30 همچنین از تمامی اسیران، گاوها، الاغها و گوسفندهایی که به قوم اسرائیل داده شده است یکی از پنجاه بگیرید و آن را به لاویانی که مسئول خیمهٔ عبادت خداوند هستند بدهید.»
31 پس موسی و العازار همانطور که خداوند دستور داده بود عمل کردند. 32-35 همهٔ غنایم (غیر از چیزهایی که سربازان برای خود نگه داشته بودند) ۳۲٬۰۰۰ دختر باکره، ۶۷۵٬۰۰۰ گوسفند، ۷۲٬۰۰۰ گاو و ۶۱٬۰۰۰ الاغ بود.
36-40 نصف کل غنیمت، که به سپاهیان داده شد، از این قرار بود:
- ۱۶٬۰۰۰ دختر (۳۲ دختر به خداوند داده شد)،
- ۳۳۷٬۵۰۰ رأس گوسفند (۶۷۵ رأس از آن به خداوند داده شد)،
- ۳۶٬۰۰۰ رأس گاو (۷۲ رأس از آن به خداوند داده شد)،
- ۳۰٬۵۰۰ رأس الاغ (۶۱ رأس از آن به خداوند داده شد).
41 همانطور که خداوند به موسی امر کرده بود، تمامی سهم خداوند به العازار کاهن داده شد.
42-46 سهم بقیهٔ قوم اسرائیل که موسی از سهم مردان جنگی جدا کرده بود، با سهم سپاهیان برابر و از این قرار بود: ۱۶٬۰۰۰ دختر، ۳۳۷٬۵۰۰ رأس گوسفند، ۳۶٬۰۰۰ رأس گاو، ۳۰٬۵۰۰ رأس الاغ.
47 طبق اوامر خداوند، موسی یک در پنجاه از اینها را به لاویان که عهدهدار کارهای خیمه بودند، داد.
48-49 ۴۸و۴۹ بعد فرماندهان سپاه پیش موسی آمده، گفتند: «ما تمام افرادی را که به جنگ رفته بودند شمردهایم. حتی یک نفر از ما کشته نشده است. 50 بنابراین از زیورهای طلا، بازوبندها، دستبندها، انگشترها، گوشوارهها و گردنبندهایی که به غنیمت گرفتهایم هدیهٔ شکرگزاری برای خداوند آوردهایم تا خداوند جانهای ما را حفظ کند.»
51-52 ۵۱و۵۲ موسی و العازار این هدیه را که فرماندهان سپاه برای خداوند آورده بودند قبول کردند. وزن کل آن حدود دویست کیلوگرم بود. 53 (سربازان غنایم خود را برای خودشان نگه داشته بودند.) 54 موسی و العازار آن هدیه را به خیمهٔ ملاقات بردند تا آن هدیه در آنجا یادآور قوم اسرائیل در حضور خداوند باشد.
Chapter 32
قبیلههای شرق رود اردن
1 وقتی قوم اسرائیل به سرزمین یعزیر و جلعاد رسیدند، قبیلههای رئوبین و جاد که صاحب گلههای بزرگ بودند، متوجه شدند که آنجا برای نگهداری گله، محل بسیار مناسبی است. 2 بنابراین نزد موسی و العازار کاهن و سایر رهبران قبایل آمده، گفتند: 3-4 ۳و۴ «خداوند این سرزمین را به قوم اسرائیل داده است، یعنی شهرهای عطاروت، دیبون، یعزیر، نِمرَه، حشبون، العاله، شبام، نبو، و بعون. این سرزمین برای گلههای ما بسیار مناسب است. 5 تقاضا داریم به جای سهم ما در آن سوی رود اردن، این زمینها را به ما بدهید.»
6 موسی از ایشان پرسید: «آیا منظورتان این است که شما همینجا بنشینید و برادرانتان به آن طرف رود اردن رفته، بجنگند؟ 7 آیا میخواهید بقیهٔ قوم را از رفتن به آن طرف رود اردن و ورود به سرزمینی که خداوند به ایشان داده است دلسرد کنید؟ 8 این همان کاری است که پدران شما کردند. از قادش برنیع ایشان را فرستادم تا سرزمین موعود را بررسی کنند، 9 اما وقتی به درهٔ اشکول رسیدند و آن سرزمین را دیدند، بازگشتند و قوم را از رفتن به سرزمینی که خداوند به ایشان وعده داده بود دلسرد نمودند. 10 به همین علّت خشم خداوند افروخته شد و قسم خورد که 11 از تمام کسانی که از مصر بیرون آمدهاند و بیشتر از بیست سال دارند، کسی موفق به دیدن سرزمینی که قسم خورده بود به ابراهیم، اسحاق و یعقوب بدهد، نشود، زیرا آنها با تمام دل از خداوند پیروی نکرده بودند. 12 از این گروه، تنها کالیب (پسر یفنه قنزی) و یوشع (پسر نون) بودند که با تمام دل از خداوند پیروی نموده، قوم اسرائیل را تشویق کردند تا وارد سرزمین موعود بشوند.
13 «پس خشم خداوند بر اسرائیل افروخته شد و چهل سال آنها را در بیابان سرگردان نمود تا اینکه تمامی آن نسل که نسبت به خداوند گناه ورزیده بودند مردند. 14 حالا شما نسل گناهکار، جای آنها را گرفتهاید و میخواهید غضب خداوند را بیش از پیش بر سر قوم اسرائیل فرود آورید. 15 اگر اینطور از خداوند روگردان شوید، او باز قوم اسرائیل را در بیابان ترک خواهد کرد و آنگاه شما مسئول هلاکت تمام این قوم خواهید بود.»
16 ایشان گفتند: «ما برای گلههای خود آغل و برای زن و بچههایمان شهرها میسازیم، 17 ولی خودمان مسلح شده، پیشاپیش سایر افراد اسرائیل به آن طرف رود اردن میرویم، تا ایشان را به ملک خودشان برسانیم. اما قبل از هر چیز لازم است در اینجا شهرهای حصاردار برای خانوادههای خود بسازیم تا در مقابل حملهٔ ساکنان بومی در امان باشند. 18 تا تمام قوم اسرائیل ملک خود را نگیرند، ما به خانههایمان باز نمیگردیم. 19 ما در آن طرف رود اردن زمین نمیخواهیم، بلکه ترجیح میدهیم در این طرف، یعنی در شرق رود اردن زمین داشته باشیم.»
20 پس موسی گفت: «اگر آنچه را که گفتید انجام دهید و خود را در حضور خداوند برای جنگ آماده کنید، 21 و سپاهیان خود را تا وقتی که خداوند دشمنانش را بیرون براند، در آن سوی رود اردن نگه دارید، 22 آنگاه، بعد از اینکه سرزمین موعود به تصرف خداوند درآمد، شما هم میتوانید برگردید، چون وظیفهٔ خود را نسبت به خداوند و بقیهٔ قوم اسرائیل انجام دادهاید. آنگاه زمینهای شرق رود اردن، از طرف خداوند ملک شما خواهد بود. 23 ولی اگر مطابق آنچه که گفتهاید عمل نکنید، نسبت به خداوند گناه کردهاید و مطمئن باشید که به خاطر این گناه مجازات خواهید شد. 24 اکنون بروید و برای خانوادههای خود شهرها و برای گلههایتان آغل بسازید و هر آنچه گفتهاید انجام دهید.»
25 قوم جاد و رئوبین جواب دادند: «ما از دستورهای تو پیروی میکنیم. 26 بچهها و زنان و گلهها و رمههای ما در شهرهای جلعاد خواهند ماند. 27 ولی خود ما مسلح شده، به آن طرف رود اردن میرویم تا همانطور که تو گفتهای برای خداوند بجنگیم.»
28 پس موسی به العازار، یوشع و رهبران قبایل اسرائیل رضایت خود را اعلام نموده، گفت: 29 «اگر تمامی مردان قبیلههای جاد و رئوبین مسلح شدند و با شما به آن طرف رود اردن آمدند تا برای خداوند بجنگند، آنگاه بعد از اینکه آن سرزمین را تصرف کردید، باید سرزمین جلعاد را به ایشان بدهید. 30 ولی اگر آنها با شما نیامدند، آنگاه در بین بقیهٔ شما در سرزمین کنعان زمین به ایشان داده شود.»
31 قبیلههای جاد و رئوبین پاسخ دادند: «آنچه خداوند به خدمتگزارانت فرموده است، انجام خواهیم داد. 32 ما مسلح شده، به فرمان خداوند به کنعان میرویم، ولی میخواهیم سهم ما، از زمینهای این سوی رود اردن باشد.»
33 پس موسی مملکت سیحون، پادشاه اموریها و عوج پادشاه باشان، یعنی تمامی اراضی و همهٔ شهرهای آنها را برای قبیلههای جاد و رئوبین و نصف قبیلهٔ مَنَسی (پسر یوسف) تعیین کرد.
34-36 مردم قبیلهٔ جاد این شهرها را ساختند: دیبون، عطاروت، عروعیر، عطروت شوفان، یعزیر، یُجبَهه، بیت نِمرَه، بیت هاران. همهٔ این شهرها، حصاردار و دارای آغل برای گوسفندان بودند. 37-38 ۳۷و۳۸ مردم قبیلهٔ رئوبین نیز این شهرها را ساختند: حشبون، الیعاله، قریتایم، نبو، بعل معون و سبمه. (اسرائیلیها بعد نام بعضی از این شهرهایی را که تسخیر نموده و آنها را از نو ساخته بودند، تغییر دادند.)
39 طایفهٔ ماخیر از قبیلهٔ منسی به جلعاد رفته، این شهر را به تصرف خود درآوردند و اموریها را که در آنجا ساکن بودند، بیرون راندند. 40 پس موسی، جلعاد را به طایفهٔ ماخیر پسر مَنَسی داد و آنها در آنجا ساکن شدند. 41 مردان یائیر که طایفهای دیگر از قبیلهٔ منسی بودند، برخی روستاهای جلعاد را اشغال کرده، ناحیهٔ خود را حَووتیائیر نامیدند. 42 مردی به نام نوبخ به شهر قنات و روستاهای اطراف آن لشکرکشی کرده، آنجا را اشغال نمود و آن منطقه را به نام خود نوبح نامگذاری کرد.
Chapter 33
مراحل سفر از مصر تا موآب
1 این است سفرنامهٔ قوم اسرائیل از روزی که به رهبری موسی و هارون از مصر بیرون آمدند. 2 موسی طبق دستور خداوند مراحل سفر آنها را نوشته بود. 3-4 ۳و۴ آنها در روز پانزدهم از ماه اول، یعنی یک روز بعد از پِسَح از شهر رَمِسیس مصر خارج شدند. در حالی که مصریها همۀ نخستزادگان خود را که خداوند شب قبل آنها را کشته بود دفن میکردند، قوم اسرائیل با سربلندی از مصر بیرون آمدند. این امر نشان داد که خداوند از تمامی خدایان مصر قویتر است.
5-6 ۵و۶ پس از حرکت از رَمِسیس، قوم اسرائیل در سوکوت اردو زدند و از آنجا به ایتام که در حاشیهٔ بیابان است رفتند. 7 بعد به فیهاحیروت نزدیک بعل صفون رفته، در دامنهٔ کوه مجدل اردو زدند. 8 سپس از آنجا کوچ کرده، از میان دریای سرخ گذشتند و به بیابان ایتام رسیدند. سه روز هم در بیابان ایتام پیش رفتند تا به ماره رسیدند و در آنجا اردو زدند.
9 از ماره کوچ کرده، به ایلیم آمدند که در آنجا دوازده چشمهٔ آب و هفتاد درخت خرما بود، و مدتی در آنجا ماندند.
10 از ایلیم به کنار دریای سرخ کوچ نموده، اردو زدند؛ 11 پس از آن به صحرای سین رفتند.
12 سپس به ترتیب به دُفقه، 13 الوش، 14 و رفیدیم که در آنجا آب نوشیدنی یافت نمیشد، رفتند.
15-37 از رفیدیم به صحرای سینا و از آنجا به قبروت هتاوه و سپس از قبروت هتاوه به حصیروت کوچ کردند و بعد به ترتیب به نقاط زیر رفتند:
- از حصیروت به رتمه،
- از رتمه به رمون فارص،
- از رمون فارص به لبنه،
- از لبنه به رسه،
- از رسه به قهیلاته،
- از قهیلاته به کوه شافر،
- از کوه شافر به حراده،
- از حراده به مقهیلوت،
- از مقهیلوت به تاحت،
- از تاحت به تارح،
- از تارح به متقه،
- از متقه به حشمونه،
- از حشمونه به مسیروت،
- از مسیروت به بنییعقان،
- از بنییعقان به حورالجدجاد،
- از حورالجدجاد به یطبات،
- از یطبات به عبرونه،
- از عبرونه به عصیون جابر،
- از عصیون جابر به قادش (در بیابان صین)،
- از قادش به کوه هور (در مرز سرزمین ادوم).
38-39 ۳۸و۳۹ وقتی در دامنهٔ کوه هور بودند، هارون کاهن به دستور خداوند به بالای کوه هور رفت. وی در سن ۱۲۳ سالگی، در روز اول از ماه پنجم سال چهلم؛ بعد از بیرون آمدن بنیاسرائیل از مصر، در آنجا وفات یافت.
40 در این هنگام بود که پادشاه کنعانی سرزمین عراد (واقع در نِگِب کنعان)، اطلاع یافت که قوم اسرائیل به کشورش نزدیک میشوند. 41 پس اسرائیلیها از کوه هور به صلمونه کوچ کردند و در آنجا اردو زدند. 42 بعد به فونون رفتند. 43 پس از آن به اوبوت کوچ کردند 44 و از آنجا به عییعباریم در مرز موآب رفته، در آنجا اردو زدند. 45 سپس به دیبون جاد رفتند 46 و از دیبون جاد به علمون دبلاتایم 47 و از آنجا به کوهستان عباریم، نزدیک کوه نبو کوچ کردند. 48 سرانجام به دشت موآب رفتند که در کنار رود اردن در مقابل شهر اریحا بود. 49 در دشت موآب، از بیتیشیموت تا آبل شطیم در جاهای مختلف، کنار رود اردن اردو زدند.
50-51 ۵۰و۵۱ زمانی که آنها در کنار رود اردن، در مقابل اریحا اردو زده بودند، خداوند به موسی فرمود که به قوم اسرائیل بگوید: «وقتی که از رود اردن عبور کردید و به سرزمین کنعان رسیدید، 52 باید تمامی ساکنان آنجا را بیرون کنید و همهٔ بتها و مجسمههایشان را از بین ببرید و عبادتگاهای واقع در بالای کوهها را که در آنجا بتهایشان را پرستش میکنند خراب کنید. 53 من سرزمین کنعان را به شما دادهام. آن را تصرف کنید و در آن ساکن شوید. 54 زمین به تناسب جمعیت قبیلههایتان به شما داده خواهد شد. قطعههای بزرگتر زمین به قید قرعه بین قبیلههای بزرگتر و قطعههای کوچکتر بین قبیلههای کوچکتر تقسیم شود. 55 ولی اگر تمامی ساکنان آنجا را بیرون نکنید، باقیماندگان مثل خار به چشمهایتان و چون تیغ در پهلویتان فرو خواهند رفت و شما را در آن سرزمین آزار خواهند رساند. 56 آری، اگر آنان را بیرون نکنید آنگاه من شما را هلاک خواهم کرد همانطور که قصد داشتم شما آنها را هلاک کنید.»
Chapter 34
مرزهای سرزمین موعود
1-2 ۱و۲ خداوند به موسی فرمود: «به بنیاسرائیل بگو: وقتی به سرزمین کنعان که من آن را به ارث به شما میدهم وارد شدید، مرزهایتان اینها خواهد بود:
3 «قسمت جنوبی آن، بیابان صین واقع در مرز ادوم خواهد بود. مرز جنوبی از دریای مرده آغاز شده، 4 به سمت جنوب از گردنهٔ عقربها به طرف بیابان صین امتداد مییابد. دورترین نقطهٔ مرز جنوبی، قادش برنیع خواهد بود که از آنجا به سمت حَصَر ادار و عصمون ادامه خواهد یافت. 5 این مرز از عصمون در جهت نهر مصر پیش رفته، به دریای مدیترانه منتهی میگردد.
6 «مرز غربی شما، ساحل دریای مدیترانه خواهد بود.
7-9 «مرز شمالی شما از دریای مدیترانه شروع شده، به سوی مشرق تا کوه هور پیش میرود و از آنجا تا گذرگاه حمات ادامه یافته، از صدد و زفرون گذشته، به حصرعینان میرسد.
10-11 ۱۰و۱۱ «حد شرقی از حصرعینان به طرف جنوب تا شفام و از آنجا تا ربله واقع در سمت شرقی عین، ادامه مییابد. از آنجا به صورت یک نیم دایرهٔ بزرگ، اول به طرف جنوب و بعد به سمت غرب کشیده میشود تا به جنوبیترین نقطهٔ دریای جلیل برسد، 12 سپس در امتداد رود اردن به دریای مرده منتهی میشود.
«این سرزمین شما خواهد بود با سرحدات اطرافش.»
13 موسی به بنیاسرائیل گفت: «این است سرزمینی که باید به قید قرعه بین خودتان تقسیم کنید. به دستور خداوند آن را باید بین نُه قبیله و نیم تقسیم کنید، 14-15 ۱۴و۱۵ زیرا برای قبیلههای رئوبین و جاد و نصف قبیلهٔ منسی، در سمت شرقی رود اردن و در مقابل اریحا زمین تعیین شده است.»
16-28 خداوند به موسی فرمود: «مردانی که آنها را تعیین کردهام تا کار تقسیم زمین را بین قبایل اسرائیل انجام دهند اینها هستند: العازار کاهن، یوشع پسر نون و یک رهبر از هر قبیله. اسامی این رهبران به شرح زیر میباشد:
- «قبیله رهبر
- یهودا کالیب، پسر یفنه
- شمعون شموئیل، پسر عمیهود
- بنیامین الیداد، پسر کسلون
- دان بِقُی، پسر یُجلی
- منسی (پسر یوسف) حنیئیل، پسر ایفود
- افرایم (پسر یوسف) قموئیل، پسر شفطان
- زبولون الیصافان، پسر فرناک
- یساکار فلطیئیل، پسر عزان
- اشیر اخیهود، پسر شلومی
- نفتالی فدهئیل، پسر عمیهود.»
29 اینها اسامی کسانی است که خداوند انتخاب کرد تا بر کار تقسیم زمین بین قبایل اسرائیل نظارت کنند.
Chapter 35
شهرهای لاویان
1 زمانی که قوم اسرائیل در دشت موآب، کنار رود اردن و در مقابل اریحا اردو زده بودند، خداوند به موسی فرمود: 2 «به قوم اسرائیل دستور بده که از ملک خود، شهرهایی با چراگاههای اطرافشان به لاویان بدهند. 3 شهرها برای سکونت خودشان است و چراگاههای اطراف آنها برای گلههای گوسفند و گاو و سایر حیوانات ایشان. 4 چراگاههای اطراف هر شهر، از دیوار شهر تا فاصله پانصد متر به هر طرف امتداد داشته باشد. 5 بدین ترتیب محوطهای مربع شکل به وجود میآید که هر ضلع آن هزار متر خواهد بود و شهر در وسط آن قرار خواهد گرفت.
6-7 ۶و۷ «چهل و هشت شهر با چراگاههای اطرافشان به لاویان داده شود. از این چهل و هشت شهر، شش شهر به عنوان پناهگاه باشد تا اگر کسی مرتکب قتل شود بتواند به آنجا فرار کند و در امان باشد. 8 قبیلههای بزرگتر که شهرهای بیشتری دارند، شهرهای بیشتری به لاویان بدهند و قبیلههای کوچکتر شهرهای کمتر.»
شهرهای پناهگاه
9 خداوند به موسی فرمود: 10 «به قوم اسرائیل بگو، هنگامی که از رود اردن عبور کرده به سرزمین موعود میرسند، 11 شهرهای پناهگاه تعیین کنند تا هر کس که ناخواسته شخصی را کشته باشد بتواند به آنجا فرار کند. 12 این شهرها مکانی خواهند بود که قاتل در برابر انتقام جویی بستگان مقتول در آنها ایمن خواهد بود، زیرا قاتل تا زمانی که جرمش در یک دادرسی عادلانه ثابت نگردد، نباید کشته شود. 13-14 ۱۳و۱۴ سه شهر از این شش شهر پناهگاه، باید در سرزمین کنعان باشد و سه شهر دیگر در سمت شرقی رود اردن. 15 این شهرها نه فقط برای قوم اسرائیل، بلکه برای غریبان و مسافران نیز پناهگاه خواهند بود.
16-18 «اگر کسی با استفاده از یک تکه آهن یا سنگ یا چوب، شخصی را بکشد، قاتل است و باید کشته شود. 19 مدعی خون مقتول وقتی قاتل را ببیند خودش او را بکشد. 20 اگر شخصی از روی کینه با پرتاب چیزی به طرف کسی یا با هل دادن او، وی را بکشد، 21 یا از روی دشمنی مشتی به او بزند که او بمیرد، آن شخص قاتل است و قاتل باید کشته شود. مدعی خون مقتول وقتی قاتل را ببیند خودش او را بکشد.
22-23 ۲۲و۲۳ «ولی اگر قتل تصادفی باشد، برای مثال، شخصی چیزی را به طور غیرعمد پرتاب کند یا کسی را هل دهد و باعث مرگ او شود و یا قطعه سنگی را بدون قصد پرتاب کند و آن سنگ به کسی اصابت کند و او را بکشد در حالی که پرتاب کننده، دشمنی با وی نداشته است، 24 در اینجا قوم باید در مورد اینکه آیا قتل تصادفی بوده یا نه، و اینکه قاتل را باید به دست مدعی خون مقتول بسپارند یا نه، قضاوت کنند. 25 اگر به این نتیجه برسند که قتل تصادفی بوده، آنگاه قوم اسرائیل متهم را از دست مدعی برهانند و به او اجازه بدهند که در شهر پناهگاه، ساکن شود. او باید تا هنگام مرگ کاهن اعظم، در آن شهر بماند.
26 «اگر متهم، شهرِ پناهگاه را ترک کند، 27 و مدعی خون مقتول، وی را خارج از شهر پیدا کرده، او را بکشد، عمل او قتل محسوب نمیشود، 28 چون آن شخص میبایستی تا هنگام مرگ کاهن اعظم در شهر پناهگاه میماند و بعد از آن به ملک و خانهٔ خود بازمیگشت. 29 اینها برای تمامی قوم اسرائیل نسل اندر نسل قوانینی دائمی میباشند.
30 «هر کس شخصی را بکشد، به موجب شهادت چند شاهد، قاتل شناخته میشود و باید کشته شود. هیچکس تنها به شهادت یک نفر نباید کشته شود. 31 هر وقت کسی قاتل شناخته شد باید کشته شود و نباید خونبهایی برای رهایی او پذیرفته شود. 32 از پناهندهای که در شهر پناهگاه سکونت دارد پولی برای اینکه به او اجازه داده شود قبل از مرگ کاهن اعظم به ملک و خانهٔ خویش بازگردد گرفته نشود. 33 اگر این قوانین را مراعات کنید سرزمین شما آلوده نخواهد شد، زیرا قتل موجب آلودگی زمین میشود. هیچ کفارهای برای قتل بهجز کشتن قاتل پذیرفته نمیشود. 34 سرزمینی را که در آن ساکن خواهید شد نجس نسازید، زیرا من که یهوه هستم در آنجا ساکن میباشم.»
Chapter 36
ارث دختران صَلُفحاد
1-2 ۱و۲ سران طوایف جلعاد (جلعاد پسر ماخیر، ماخیر پسر منسی و منسی پسر یوسف بود) با درخواستی نزد موسی و رهبران اسرائیل آمدند و به موسی یادآوری کرده، گفتند: «خداوند به تو دستور داد که زمین را به قید قرعه بین قوم اسرائیل تقسیم کنی و ارث برادرمان صَلُفحاد را به دخترانش بدهی. 3 ولی اگر آنها با مردان قبیلهٔ دیگری ازدواج کنند، زمینشان هم با خودشان به آن قبیله انتقال خواهد یافت و بدینسان از کل زمین قبیلهٔ ما کاسته خواهد گردید 4 و در سال یوبیل هم بازگردانده نخواهد شد.»
5 آنگاه موسی در حضور قوم این دستورها را از جانب خداوند به ایشان داد: «شکایت مردان قبیلهٔ یوسف بجاست، 6 آنچه خداوند دربارهٔ دختران صلفحاد امر فرموده این است: بگذارید این دختران با مردان دلخواه خود ازدواج کنند، ولی فقط به شرط آنکه این مردان از قبیلهٔ خودشان باشند. 7 به این طریق هیچ قسمتی از زمینهای قبیلهٔ یوسف به قبیلهٔ دیگری منتقل نخواهد شد، زیرا میراث هر قبیله بایستی همانطور که در اول تقسیم شد برای همیشه همانطور باقی بماند. 8 دخترانی که در تمامی قبایل اسرائیل وارث زمین هستند بایستی با مردان قبیلهٔ خودشان ازدواج کنند تا زمین ایشان از آن قبیله، جدا نشود. 9 به این طریق هیچ میراثی از قبیلهای به قبیلهٔ دیگر منتقل نخواهد شد.»
10 دختران صلفحاد همانطور که خداوند به موسی دستور داده بود عمل کردند. 11-12 ۱۱و۱۲ این دختران، یعنی محله، تِرصه، حُجله، مِلکه و نوعه با پسر عموهای خود ازدواج کردند. بدین ترتیب آنها با مردانی از قبیلهٔ خود یعنی قبیلهٔ منسی (پسر یوسف) ازدواج کردند و میراث آنان در قبیلهٔ خودشان باقی ماند.
13 این است احکام و اوامری که خداوند توسط موسی به قوم اسرائیل داد، هنگامی که آنها در دشت موآب کنار رود اردن و در مقابل اریحا اردو زده بودند.